کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلادیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلادیده
لغتنامه دهخدا
بلادیده . [ ب َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رنج دیده . (فرهنگ فارسی معین ). آزارکشیده : بدان تا چو کشتی بدرد ز هم بلادیدگان را کشد در شکم . نظامی .|| دچارمصیبت شده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
فرورفته
لغتنامه دهخدا
فرورفته . [ ف ُرو رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بزیررفته . پایین رفته .- فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده . (ناظم الاطباء). بی زبان . کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد. || سپری شده . گذشته : نه از آن روز فرورفته ٔ عمرپس پیشین خبری خواهم داشت .خاقا...
-
تهمت کشیدن
لغتنامه دهخدا
تهمت کشیدن . [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل تهمت کردن . هموار کردن دروغ و بهتان بر خود : صد رشک می برم به دماغ اسیر تودر بزم باده تهمت ساغر زدل کشی . امیری (از آنندراج ).دیده امشب همه شب تهمت دیدار کشیدمست حیرت شد و حسرت به رخ یار کشید. زرک...
-
زبان دان
لغتنامه دهخدا
زبان دان . [ زَ ] (نف مرکب ) اهل زبان . مترجم و کسی که زبانهای متعدد میداند. (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که همه ٔ زبانها را بداند. (برهان قاطع). آنکه همه ٔ زبانها را داند و بیان و ترجمه تواند. (انجمن آرای ناصری ). آنکه زبانها را بداند و بیان و ترجم...