کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاد
لغتنامه دهخدا
بلاد. [ ب َ ] (ص ) بلابه و بدکار. بلاده . بلایه .(از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلاده و بلایه شود.
-
بلاد
لغتنامه دهخدا
بلاد. [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حجرالیمامة، وآنجا مانند یثرب به تیرهای نیکو شهرت دارد. (از معجم البلدان ).
-
بلاد
لغتنامه دهخدا
بلاد. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَلدة. (منتهی الارب ). ج ِ بَلد و بلدة. (از اقرب الموارد). شهرها. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : از برای ... ترتیب بلاد... انبیا را بعثت کرد. (سندبادنامه ص 3).مصالح بلاد... متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). منابر بلاد آفاق ...
-
بلاد
لغتنامه دهخدا
بلاد. [ ب ِ ] (ع مص ) مبالدة. با چوب و یا شمشیر یکدیگر را زدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به مبالدة شود.
-
واژههای مشابه
-
بلاد مطلب
لغتنامه دهخدا
بلاد مطلب . [ ب ِ دِم ُ طَل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی ، بخش شادگان . شهرستان خرمشهر. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ /ع ُ ] (اِخ ) زمینی است به بلاد قیس . (منتهی الارب ). سرزمینی است در عالیة در بلاد قیس . (از معجم البلدان ).
-
فرتاج
لغتنامه دهخدا
فرتاج . [ ف ِ ] (اِخ ) موضعی به بلاد طی .(منتهی الارب ). ازهری گوید: موضعی است در بلاد طی و جز او گوید: آبی است بنی اسد را. (از معجم البلدان ).
-
دجنتین
لغتنامه دهخدا
دجنتین . [ دَ ن َ ت َ ] (اِخ ) موضعی در بلاد رباب از بلاد تیم عربستان . (معجم البلدان ).
-
بجاویات
لغتنامه دهخدا
بجاویات . [ ب َوی یا ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به بلاد بجاوه . || شتران منسوب به بلاد نوبه . (یادداشت مؤلف ).
-
زایدندان
لغتنامه دهخدا
زایدندان . [ دَ ] (اِخ ) از بلاد بزرگ قندهار. حمداﷲ مستوفی آرد: قندهار مملکتی بزرگ است از اقلیم سوم و چهارم . بلاد بزرگش : قراخالوک و ولی شالوک که دارالملک است و زایدندان ... و دیگر بلاد و ولایات ... (نزهةالقلوب چ لیدن ص 260).
-
باریقی
لغتنامه دهخدا
باریقی . (اِخ ) (بلاد) به نقل خواند میر از اقلیم چهارم باشد:... و شمال بلاد مصر و اسکندریه و بلاد باریقی و بلاد افرنجه و طنجه بگذرد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 634) در فهرست اعلام باریفی ضبط شده است .
-
شوط
لغتنامه دهخدا
شوط.[ ش َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد طی . (منتهی الارب ).
-
حفاش
لغتنامه دهخدا
حفاش . [ ح ُ ] (اِخ ) نام کوهی به یمن در بلاد خولان .