کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاجو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاجو
لغتنامه دهخدا
بلاجو. [ ب َ ] (نف مرکب ) بلاجوینده . بلاجوی . جوینده ٔ بلا. فتنه جو : خون دل عاشقان مشتاق در گردن دیده ٔ بلاجوست . سعدی . || معشوق ، بمناسبت شوخی و فتنه جویی و بلاانگیزیش بر عاشق : بگردد تا کجا بیند به گیتی از این شوخی بلاجویی ستمگر. فرخی .و رجوع به...
-
جستوجو در متن
-
بلاجوی
لغتنامه دهخدا
بلاجوی . [ ب َ ] (نف مرکب ) بلاجوینده . بلاجو. جوینده ٔ بلا. جوینده ٔ بدبختی و فساد. فتنه جوی . تجسس بلا و فتنه کننده ، خواه به قصد دفع آن از خود یا دیگری و خواه به قصد متوجه ساختن به دیگری : بجوئید گفت این بلاجوی رابداندیش و بدکام و بدگوی را. فردوسی...