کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقیاس
لغتنامه دهخدا
بقیاس . [ ب ِ ] (ق مرکب ) به تخمین . به حدس . رجوع به قیاس شود.
-
جستوجو در متن
-
زدایه
لغتنامه دهخدا
زدایه . [ زِ / زُ / زَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) این کلمه را بقیاس میتوان مثل آلت زدایش استعمال کرد. (یادداشت مؤلف ).
-
قیاساً
لغتنامه دهخدا
قیاساً. [ سَن ْ ] (ع ق ) قاعدةً. بقیاس . از روی قیاس . با مقایسه بچیزی دیگر. || از روی قاعده . بر طبق قاعده ٔ جاری . مقابل سماعاً.
-
اقیس
لغتنامه دهخدا
اقیس . [اَق ْ ی َ ] (ع ن تف ) منظم تر و صحیح تر. || شبیه تر. (ناظم الاطباء). || بقیاس تر. موافق تر با قیاس . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیکتر به قیاس .
-
آزارش
لغتنامه دهخدا
آزارش . [ رِ ] (اِمص ) آزار : چنان داشتم ملک را پیش و پس که آزارشی نامد از من بکس . نظامی .(این کلمه جز در بیت مذکور دیده نشده و ظاهراً بتسامحی که از نظامی معهود است بقیاس بر سایر اسم های مصدر ساخته شده است ).
-
چارگان
لغتنامه دهخدا
چارگان . (اِ مرکب ) چهارگان : ظاهراً ببهای چهار درهم یا بوزن چهار مثقال (بقیاس بیستگان و بیستگانی [ العشرینیه ] و کمر هزارگانی ) : خریدی همی مرد بازارگان ده آهو و گوری بها چارگان .فردوسی .
-
پای نداشتن
لغتنامه دهخدا
پای نداشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) نیروی مقاومت نداشتن . تاب نیاوردن . استقامت نکردن : با عطا دادن او پای ندارد بقیاس هرچه در کوه گهر باشد و در خاک دفین .فرخی .
-
ستاره شناس
لغتنامه دهخدا
ستاره شناس . [ س ِ رَ / رِ ش ِ ](نف مرکب ) ستاره شمر است که منجم باشد. (برهان ). منجم . (آنندراج ). (ناظم الاطباء). اخترشناس : ستاره شناسی گرانمایه بودابا او بدانش کرا پایه بود. دقیقی .نشستند گرد اندرش موبدان ستاره شناسان و هم بخردان . فردوسی .مرا گف...
-
گربه گون
لغتنامه دهخدا
گربه گون . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) بمعنی گربه سان که کنایه از فریب دهنده و دغل باز و محیل باشد. (برهان ) (غیاث ). ظاهراً بقیاس گربه سان ساخته شده است : از این گربه گون خاک تا چندچندبه شیری توان کردنش گرگ بند.نظامی .
-
جمشاسپ
لغتنامه دهخدا
جمشاسپ . [ ج َ ] (اِخ ) سلیمان علیه السلام است اگر با خاتم و حور و پری مذکور شود و جمشید است اگر با جام و صراحی بگویند. (برهان ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان ، از جمشَ(َید) + اسپ ، بقیاس گرشاسپ ! (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جم و جمشید شود.
-
دخالت
لغتنامه دهخدا
دخالت . [ دَ / دِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) داخل شدن . مداخله کردن . این مصدر را در فارسی از «دخل ، یدخل » عربی بقیاس «خجالت » و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن «مداخلة» مستعمل است . (فرهنگ فارسی ). درآمدن . درآمدن در کاری . درآمدن مرد در آن کار ک...
-
قوی
لغتنامه دهخدا
قوی . [ ق ُ وا ] (ع اِ) ج ِ قوة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). در فارسی گاه قوا نویسند بقیاس «اعلا» و «مولا». (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قوة شود.- قوای بحری ؛ نیروی دریایی .- قوای زمینی ؛ نیروی زمینی .
-
دانش سنج
لغتنامه دهخدا
دانش سنج . [ ن ِ س َ ] (نف مرکب ) که دانش سنجد. که علم بقیاس آرد. که سنجش علم کند. نقاد دانش . ناقد علم و معرفت . || (اِ مرکب ) میزان و اندازه ٔ سنجش دانش . که بدان علم و فضل کس اندازه گیرند. که بدان معیار دانش و معرفت کنند.
-
آگین
لغتنامه دهخدا
آگین . (اِ) حشو. آکنه . جغبوت : خود پرّ کبوتران مینوست کآگین چهاربالش اوست . خاقانی .بهر آگین چاربالش اوست هر پری کاین کبوتر افشانده ست . خاقانی .و اجزاء میان صدر و عَروض و ابتداو ضرب را حشو خوانند یعنی آگین میانه ٔ اول و آخر مصاریع. (المعجم ).و این ...