کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذأی
لغتنامه دهخدا
ذأی . [ ذَءْی ْ ] (ع مص ) ذأو. ذأی ابل ِ؛ راندن و دور کردن شتران را. || ذأی بقَل ؛ پژمریدن تره . پلاسیدن سبزی . || ذأی مراءة؛ آرمیدن با او.
-
ضغیفة
لغتنامه دهخدا
ضغیفة. [ض َ ف َ ] (ع اِ) نضارت و تازگی تره . یقال : ضغیفة من بقل ؛ اذا کانت الروضة ناضرة متخیلة. (منتهی الارب ).
-
بقولات
لغتنامه دهخدا
بقولات . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُقول . (ناظم الاطباء). دانه های گیاه چون نخود و لوبیا و ماش و عدس و باقلا و جز آنها، مرادف حبوبات . || جج ِ بَقْل ْ. تره بار. کلم پیچ . کلم برگ . شلغم . چغندر. (یادداشت مؤلف ).
-
ثعد
لغتنامه دهخدا
ثعد. [ ث َ ] (ع ص ، اِ) رُطب یا غوره ٔ خرمای نرم شده و آب گرفته . || بَقل ثعد؛ تره ٔ تازه و تر. || ثری ثعد؛ خاک نرم . || ماله ثعد و لامعد؛ نیست او را اندک و بسیار.
-
ذأو
لغتنامه دهخدا
ذأو. [ ذَءْ وْ ] (ع مص ) ذَأی . راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور کردن . ذأوِ اِبِل ؛ دور کردن و راندن شتران را. || پژمردن تره . (تاج المصادر بیهقی ). ذأوِ بقل ؛ پژمرده شدن تَره . (منتهی الارب ). || ذأو مراءة؛ آرمیدن با وی .
-
متبقل
لغتنامه دهخدا
متبقل . [ م ُ ت َ ب َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که به طلب بقل برآید. (آنندراج ). کسی که بیرون می رودبرای فراهم کردن سبزه . (ناظم الاطباء). || کسی که چراند سبزه ، ستوران خود را. (آنندراج ). آن که ستوران وی می چرانند سبزه را. || خری که می چرد سبزه را. (ناظم ا...
-
بقول
لغتنامه دهخدا
بقول . [ ب ُ ] (ع مص ) ظاهر و نمایان شدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). طالع شدن . || ریش و دندان شتر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). ریش بیرون آمدن ، و منه الباقل .(زوزنی ). || سبزه و با نبات شدن زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع ب...
-
تبقل
لغتنامه دهخدا
تبقل . [ ت َ ب َق ْ ق ُ ] (ع مص ) گیاه خوردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار). تبقل ماشیه ؛ چریدن سبزه را.(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چریدن ستور سبزه را. (از ناظم الاطباء). || بطلب بقل برآمدن . (از اقرب الموارد) ...
-
ذر
لغتنامه دهخدا
ذر. [ ذَرر ](ع مص ) پراکندن . دانه افشاندن بزمین . || ترنجیده شدن . || ذرّ بقل ؛ روئیدن تره . || ذرّ شمس ؛ برآمدن خور. || ذرّ ارض نبت را؛ برآوردن زمین گیاه را. || جدا کردن دانه و نمک و مانند آن . || انداختن داروی پراکندنی . پاشیدن به ، چنانکه نمک را ...
-
تفاف
لغتنامه دهخدا
تفاف . [ ت ِ ] (اِ) ضُخُس . بقلة الیهودیة. خس الحمار. تلفاف . و آن قسمی دشتی یا بقل دشتی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در ترجمه ٔ ابن البیطار آرد: این نامی است بربری که به گیاهی اطلاق می شود که بعضی آنرا بقلةالیهودیة نامند و بعضی دیگر آنرا حس الحم...
-
غانم
لغتنامه دهخدا
غانم . [ ن ِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء الاصبهانی . یکی از شعرای بزرگ اصفهان که به عربی شعر گفته است و در باب پنجم از جزء سوم یتیمة الدهرثعالبی ترجمه ٔ حالش آمده است . ثعالبی او را بسیار ستوده و از اینکه دیوانش بدست نیامده اظهار تأسف کرده است . چند بیت...
-
کاسنی
لغتنامه دهخدا
کاسنی . (اِ) کسنه . کسنی . (برهان ). کاشنی . (هرمزدنامه ص 90). گیاهی که به تازی هندبا گویند و قسمی از آن دوائی و قسمی مزروع و برگهای آن مأکول . (ناظم الاطباء). از انواع زبانه گلی ها و دارای گلهای آبی رنگ و برگهای بریده که بسیار تلخ است و بعضی جنسهای...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن عماربن شادی بصری . مؤلف تجارب السلف آرد (ص 177) که او مردی توانگر بود و ببصره رفت و بدانجا املاک خرید و دستگاه او بسیار شد و در اول آسیابان بود و بعد از آن به بغداد آمد حال او استقامت گرفت . گویند هر روز صد دینار صدقه دادی...
-
بقلة
لغتنامه دهخدا
بقلة. [ ب َ ل َ] (ع اِ) واحد بقل . (ناظم الاطباء). یکی بقل . (منتهی الارب ). تره زار و زمین سبزه ناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تره که پخته نانخورش سازند. (غیاث اللغات ). خبازی بستانی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بقل شود.- بقلة الاترجیة ؛ بادرن...
-
باقل
لغتنامه دهخدا
باقل .[ ق ِ ] (اِخ ) باقل الایادی . عربی جاهلی بود. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 138). مردی بود از ربیعه که گویند آهویی خرید به یازده درهم و در بغل گرفت ، کسی از بهای خریدآن پرسید، او دستها از هم گشود و انگشتان بگشاد و زبان از دهان بیرون کرد تا بنماید که به ...