کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقل
لغتنامه دهخدا
بقل . [ ب َ ] (ع اِ) تره و سبزه ٔ بهار که از تخم روید نه از بیخ . یکی آن بقلة. ج ، بقول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تره . (صراح ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (نصاب ). تره . ج ، بقول . (مهذب الاسماء). تره که پخ...
-
بقل
لغتنامه دهخدا
بقل . [ ب َ ] (ع مص ) ظاهر شدن .(از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || سبزو با نبات شدن زمین . (از اقرب الموارد). رویانیدن زمین گیاه را. (آنندراج ) (از متن اللغه ). || سبز شدن شوره گیاه . (اقرب الموارد) . پدید آمدن سبزی برگ شوره گیاه . (از متن اللغة)....
-
واژههای مشابه
-
قرن بقل
لغتنامه دهخدا
قرن بقل . [ ق َ ن ِ ب َ ] (اِخ )قلعه ای است در یمن . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
بقل دشتی
لغتنامه دهخدا
بقل دشتی . [ ب َ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بقله ٔ دشتی . بقل های دشتی یا همه ٔ بقل های بری عبارتند از شاهترج و طرحسقوق و یعضید و تفاف . ولی تنها کلمه ٔ تفاف اختصاص به بقل دشتی دارد. این کلمه بصورت های زیر تصحیف شده است : بقل ریشتی ، بقل دمشقی...
-
بقل دمشقی
لغتنامه دهخدا
بقل دمشقی . [ ب َ ل ِ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بقل دشتی شود.
-
بقل ریشی
لغتنامه دهخدا
بقل ریشی . [ ب َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بقل دشتی شود.
-
واژههای همآوا
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (اِخ ) نام یهودیی بود ضرابی ، و درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است او زده بوده است و او را رأس البغلی میگفته اند. (برهان ). رأس البغل نام ضرابی است از عجم که درهم شرعی را سکه زد بنابراین آنرا درهم بغلی گویند. (آنندراج ). نام یهودی ضرا...
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع اِ) در عربی استر را گویند که از جمله ٔ دواب مشهور است . (برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. (آنندراج ). استر. (ترجمان علامه جرجانی ص 27). قاطر. ج ، بِغال . بمعنی استر که بهندی آنرا خچر گویند و آن از خر نر و اسپ ماده پیدا...
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. (از ناظم الاطباء). هجین گردانیدن اولاد کسان را. (منتهی الارب ).
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).جناح . (منتهی الارب ) (دهار). مَغْبِن . رُفْغْ. عطف : عطفا کل شی ٔ جانباه . بغل ....
-
جستوجو در متن
-
غفیفة
لغتنامه دهخدا
غفیفة. [ غ َ فی ف َ ] (ع ص ) غفیفة من بقل ؛ تره ٔ سبز و تازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ضفیفة
لغتنامه دهخدا
ضفیفة. [ ض َ ف َ ] (ع ص ) ضفیفة من بقل ؛ تره ٔ سبز و تازه . (منتهی الارب ).