کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بغم
لغتنامه دهخدا
بغم . [ ب ِ غ َ ] (ص مرکب ) دلتنگ و فرومانده باشد. (سروری ) (اوبهی ).
-
واژههای همآوا
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاشهرستان اردستان است که 115 تن سکنه دارد. آب از قنات . محصول آنجا غلات ، خشکبار، محصولات حیوانی . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتر از خوردن عنظوان که نوعی از شور گیاه است . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ / ب َق ْ ق َ ] (ع اِ) بکم . (برهان ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). معرب بکم و بگم ، چوبی باشد سرخ که رنگ رزان بدان چیزها رنگ کنند. (از برهان ). بقول ابن درید کلمه ٔ پارسی معرب است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). چوبی است سرخ که رنگ رزا...
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق ْ ق َ ] (ع اِ) بُقُم بُقَم . جوز ماثل . (اقرب الموارد). درخت جوز ماثل . (منتهی الارب ). درخت جوز ماثل که درخت تاتوره باشد. (ناظم الاطباء).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) رجوع به بُقَّم شود.
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق ُ ] (ع اِ) رجوع به بُقَّم شود.
-
جستوجو در متن
-
بغماق
لغتنامه دهخدا
بغماق . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) بُغْمَه . ترکی ، بوغمَق . ج ، بُغَم . گردن بند. طوق . (دزی ج 1 ص 101).
-
خهر
لغتنامه دهخدا
خهر. [ خ ُ ] (اِ) وطن و زمین اصلی . مسکن . مأوا. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چون بره باشم باشم بغم خانه و خهرچون بشهر آیم باشم به بسیجیدن راه .فرخی .
-
راضی ساختن
لغتنامه دهخدا
راضی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) قانع کردن . وادار بقبول کردن . مجبور بپذیرش ساختن . جلب رضای کسی کردن : راضی بغم جداییم خواهی ساخت بیگانه بآشناییم خواهی ساخت . بهار آملی (از ارمغان آصفی ).- تقنیع ؛ راضی ساختن کسی را: قنعه تقنیعاً. (منتهی الارب ).
-
شامتة
لغتنامه دهخدا
شامتة. [ م ِ ت َ ] (ع ص ) مؤنث شامت . زنی که بغم دشمن شادی کند. ج ، شامتات و شوامت . (ناظم الاطباء). || (اِ) چهارپای . ستور. یقال : لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة. (از اقرب الموارد). ج ، شوامت . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
بتازه
لغتنامه دهخدا
بتازه . [ ب ِ زَ / زِ ] (ق مرکب ) دیگربار. دگربار. بتازگی . (آنندراج ). از سر نو. مستحدثاً : بفروختم بغم دل از غم خریده رارفتم بتازه این ره صد ره بریده را. واله ٔ هروی .خطش بتازه باعث ناز و نیاز شدکوتاه کرد زلف و شکایت دراز شد.سلیم .
-
خوارگی
لغتنامه دهخدا
خوارگی . [ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص ) عمل ِ خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).- غم خوارگی ؛غم خوردن : بغم خوارگی جز سرانگشت من نخارد کس اندر جهان پشت من .- ملخ خوارگی ؛ آفتی که بر اثر ملخ و هجوم آن برای کشت پیدا میشود. ملخ زدگی .- نمک خوارگی ؛ کنایه از...