کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغل زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنده بغل
لغتنامه دهخدا
گنده بغل . [ گ َ دَ / دِ ب َ غ َ ](ص مرکب ) کسی که خوی و نم زیر بغلش بسیار بدبو باشد. اَذفَر. ذَفِر. (منتهی الارب ). اِصَن ّ : با زبان معنوی گل با جعل هر زمان گوید که ای گنده بغل . مولوی .- امثال : گنده بغل را چه سود عنبر و لادن ؟میرزا ابوالحسن جلو...
-
بی بغل
لغتنامه دهخدا
بی بغل . [ بی ب َ غ َ ] (ص مرکب ) کنایه از مفلس و تهیدست . مرادف کم بغل . (آنندراج ). فقیر و بینوا و تهیدست . (ناظم الاطباء).- بی بغل بودن ؛ بی برگ بودن . (رشیدی ).
-
گربه از بغل افکندن
لغتنامه دهخدا
گربه از بغل افکندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ اَ ب َ غ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گربه از دامان رها کردن . کنایه از ترک مکر و حیله و فریب کردن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) : چو گربه خویشتن تا کی پرستی رها کن گربه از دامان که رستی . نظامی (از آنندراج ). || افشای ر...
-
گربه در بغل داشتن
لغتنامه دهخدا
گربه در بغل داشتن . [ گ ُ ب َ / ب ِ دَ ب َ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) گربه در انبان داشتن . کنایه از مکر و حیله کردن . (غیاث اللغات ). فریب دادن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 264) : بید ار نه سر خلاف دارد در سراز بهر چه گربه در بغل میدارد.کمال اسماعیل (از آنندراج...
-
غاشیه زیر بغل کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه زیر بغل کشیدن . [ ی َ/ ی ِ رِ ب َ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و امتثال نمودن . (آنندراج ). اطاعت و امتثال نمودن و مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43) : حاش ﷲ اگر زنده شود حاتم طی پیش اسب تو کشد غاشیه در زیر بغل .معزی .
-
پیرگرگ بغل زن
لغتنامه دهخدا
پیرگرگ بغل زن . [ گ ُ گ ِ ب َ غ َ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سقرلاطدوز. مرغ که بالها برهم زند گویند، وگرگ هم نحوی راه میرود که می گویند، پس اطلاق پیرگرگ بغل زن بر سقرلاطدوز صحیح شد زیرا که ضابط آنهاست که هرچه می بُرند در بغل میگیرند. (آنندراج ) : ه...
-
خوی از بغل روان شدن
لغتنامه دهخدا
خوی از بغل روان شدن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ اَ ب َ غ َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . || کنایه از محنت و مشقت کشیدن . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
چمباتمه زدن
لغتنامه دهخدا
چمباتمه زدن . [ چ ُم َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چُنْدَک زدن . سرپا نشستن . پس زانو نشستن . به چک نشستن . زانو در بغل گرفتن .
-
چنباتمه زدن
لغتنامه دهخدا
چنباتمه زدن . [ چُم م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چک زدن . چمباتمه زدن . چندک زدن . پس زانو نشستن .جلوس قرفصاء. سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن . و رجوع به چمباتمه زدن و چنباتمه و چنباتمه نشستن شود.
-
چنباتمه نشستن
لغتنامه دهخدا
چنباتمه نشستن . [ چُم ْ م َ / م ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) چنباتمه زدن . چمباتمه نشستن . به چک نشستن . چندک زدن .پس زانو نشستن . سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن . رجوع به چمباتمه نشستن و چنباتمه و چنباتمه زدن شود.
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ] (ع مص ) تیز دادن . || با چوب زدن . چوب زدن . || نمودار گردیدن و ناگهان پیدا شدن . || نزدیک گردیدن . || گوشه گرفتن . || احاطه کردن . || سخت رفتن . || تیز دادن به دهان یا به بغل . شیشکی بستن . رجوع به حباج شود.
-
بغلک
لغتنامه دهخدا
بغلک . [ ب َ غ َ ل َ ] (اِ) گرهی باشد که در زیر بغل مردم بهم رسد و دیر پخته شود و آنرا عروسک نیز گویند. (برهان ) (از غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ). گرهی که زیر بغل بهم رسد و بمرور پخته شود و چرک کند. (رشیدی ). آماسی که د...
-
چنباتمه
لغتنامه دهخدا
چنباتمه . [ چُم ْ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی نشستن . چُک . چندک . چمباتمه . نشستن پس زانو. قُرفُصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه نشستن شود.
-
چقون چقونک
لغتنامه دهخدا
چقون چقونک . [ چ َ چ َ ن َ ] (اِ مرکب ) چقچقه ، و آن چسپانیدن انگشتان است در زیر بغل یا پهلوی کسی تا به خنده افتد و خاراندان کف پا را نیز گفته اند. (لغت محلی شوشتر خطی ). غلی بلی ، و آن دست زدن به پهلوی کسی است که او را بد آید و بخندد. (لغت محلی شوشت...