کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغلِ گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (اِخ ) نام یهودیی بود ضرابی ، و درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است او زده بوده است و او را رأس البغلی میگفته اند. (برهان ). رأس البغل نام ضرابی است از عجم که درهم شرعی را سکه زد بنابراین آنرا درهم بغلی گویند. (آنندراج ). نام یهودی ضرا...
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع اِ) در عربی استر را گویند که از جمله ٔ دواب مشهور است . (برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. (آنندراج ). استر. (ترجمان علامه جرجانی ص 27). قاطر. ج ، بِغال . بمعنی استر که بهندی آنرا خچر گویند و آن از خر نر و اسپ ماده پیدا...
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. (از ناظم الاطباء). هجین گردانیدن اولاد کسان را. (منتهی الارب ).
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).جناح . (منتهی الارب ) (دهار). مَغْبِن . رُفْغْ. عطف : عطفا کل شی ٔ جانباه . بغل ....
-
گنده بغل
لغتنامه دهخدا
گنده بغل . [ گ َ دَ / دِ ب َ غ َ ](ص مرکب ) کسی که خوی و نم زیر بغلش بسیار بدبو باشد. اَذفَر. ذَفِر. (منتهی الارب ). اِصَن ّ : با زبان معنوی گل با جعل هر زمان گوید که ای گنده بغل . مولوی .- امثال : گنده بغل را چه سود عنبر و لادن ؟میرزا ابوالحسن جلو...
-
بی بغل
لغتنامه دهخدا
بی بغل . [ بی ب َ غ َ ] (ص مرکب ) کنایه از مفلس و تهیدست . مرادف کم بغل . (آنندراج ). فقیر و بینوا و تهیدست . (ناظم الاطباء).- بی بغل بودن ؛ بی برگ بودن . (رشیدی ).
-
گربه از بغل افکندن
لغتنامه دهخدا
گربه از بغل افکندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ اَ ب َ غ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گربه از دامان رها کردن . کنایه از ترک مکر و حیله و فریب کردن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) : چو گربه خویشتن تا کی پرستی رها کن گربه از دامان که رستی . نظامی (از آنندراج ). || افشای ر...
-
گربه در بغل داشتن
لغتنامه دهخدا
گربه در بغل داشتن . [ گ ُ ب َ / ب ِ دَ ب َ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) گربه در انبان داشتن . کنایه از مکر و حیله کردن . (غیاث اللغات ). فریب دادن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 264) : بید ار نه سر خلاف دارد در سراز بهر چه گربه در بغل میدارد.کمال اسماعیل (از آنندراج...
-
غاشیه زیر بغل کشیدن
لغتنامه دهخدا
غاشیه زیر بغل کشیدن . [ ی َ/ ی ِ رِ ب َ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و امتثال نمودن . (آنندراج ). اطاعت و امتثال نمودن و مطیع کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 43) : حاش ﷲ اگر زنده شود حاتم طی پیش اسب تو کشد غاشیه در زیر بغل .معزی .
-
پیرگرگ بغل زن
لغتنامه دهخدا
پیرگرگ بغل زن . [ گ ُ گ ِ ب َ غ َ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سقرلاطدوز. مرغ که بالها برهم زند گویند، وگرگ هم نحوی راه میرود که می گویند، پس اطلاق پیرگرگ بغل زن بر سقرلاطدوز صحیح شد زیرا که ضابط آنهاست که هرچه می بُرند در بغل میگیرند. (آنندراج ) : ه...
-
خوی از بغل روان شدن
لغتنامه دهخدا
خوی از بغل روان شدن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ اَ ب َ غ َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . || کنایه از محنت و مشقت کشیدن . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
دژهم
لغتنامه دهخدا
دژهم . [ دُ هََ ] (اِ)غده های پشت گوش و زیر بغل و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
مغبن
لغتنامه دهخدا
مغبن . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) بغل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیر بغل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بن ران . ج ، مغابن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کش ران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
گرمان کردن
لغتنامه دهخدا
گرمان کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی ، گرهی سخت با درد کم یا بسیار که در زیر بغل یا کش ران و امثال آن پیدا شود به علت مرضی که در جای دیگر بدن است مانند آماس کش بعلت سوزاک . آماس که بر یکی از دو جانب گلو یا بیغوله های ران و زیر بغل و ...