کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بغداد
لغتنامه دهخدا
بغداد. [ ب َ ] (اِخ ) باغ داد. (برهان ). مدینةالسلام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دمشقی ). دارالسلام . (دمشقی ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). مدینة المنصور. زوراء. حِمی ̍ الخلافة. بغذاذ. بغذاد. بغدان . بغدین . مغدان ؛ اشتقاق و...
-
واژههای مشابه
-
کرخ بغداد
لغتنامه دهخدا
کرخ بغداد. [ ک َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) محله ای است در بغداد. (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ شود.
-
جامعه ٔ بغداد
لغتنامه دهخدا
جامعه ٔ بغداد. [ م ِ ع َ / ع ِی ِ ب َ ] (اِخ ) دانشگاه بغداد شامل دانشکده های زیر:دانشکده ٔ پزشکی تأسیس 1926م . دانشکده ٔ حقوق تأسیس 1930م . دانشکده ٔ فنی تأسیس 1942م . دانشکده ٔ بازرگانی و اقتصاد تأسیس 1946م . دانشکده ٔ ادبیات و علوم تأسیس 1949...
-
طرفه ٔ بغداد
لغتنامه دهخدا
طرفه ٔ بغداد. [ طُ ف َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام مردی بازیگر، چون این قوم در بغداد [ که ] سرآمد هر شهر است [ بسیار بوده اند ] طرفه ٔ بغداد مشهور شده است . جلالای طباطبا نوشته : «از شوخی و طُرفگی یادی از طرفه ٔ بغداد میداد». و صاحب کشف اللغات ، بوالعجب را ...
-
قاضی بغداد
لغتنامه دهخدا
قاضی بغداد. [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن محمد، معروف به ابی الشوارب . رجوع به ابن ابی الشوارب شود.
-
قاضی بغداد
لغتنامه دهخدا
قاضی بغداد. [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) قوام الدین یوسف شیرازی . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و قوام الدین شود.
-
قلعه ٔبغداد
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔبغداد. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. (آنندراج از غیاث اللغات ).
-
اسکی بغداد
لغتنامه دهخدا
اسکی بغداد. [ اَ ب َ ] (اِخ ) (بغداد کهنه ) خرابه ایست در مشرق و ساحل یسار دجله از ولایت و سنجاق بغداد در یکساعت ونیمی شمال سامره و چهارساعتی جنوب شرقی تکریت ، دارای آثار عتیقه .
-
اسگی بغداد
لغتنامه دهخدا
اسگی بغداد. [ اِ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. 50000 گزی جنوب خاوری مهاباد، 22000 گزی باختر شوسه ٔ بوکان بمیاندوآب . کوهستانی . معتدل . مالاریایی . سکنه 419. سنی . زبان کردی . آب از سیمین رود. محصول آن غلات ، چغندر، ت...
-
باب بغداد
لغتنامه دهخدا
باب بغداد. [ ب ِ ب َ ] (اِخ ) دروازه ایست بکوفه . (تجارب الامم چ عکسی لیدن 1913 م . ج 2 ص 417).
-
بغداد آباد
لغتنامه دهخدا
بغداد آباد. [ ب َدِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بغداد معمور. مقابل بغداد خراب و بغداد خالی و بغداد کهنه . کنایه از شکم سیر است . (از فرهنگ نظام ). و رجوع به بغداد معمور شود. || کنایه از ساغر پر. (از فرهنگ نظام ).
-
بغداد خالی
لغتنامه دهخدا
بغداد خالی . [ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خراب . بغداد کهنه . کنایه از گرسنگی و شکم خالی باشد. (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). شکم خالی . (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ذیل بغداد) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بغداد خراب شود. || کنایه از ساغر خا...
-
بغداد خراب
لغتنامه دهخدا
بغداد خراب . [ ب َ دِ خ َ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خالی . بغداد کهنه . (آنندراج ). کنایه از گرسنگی و شکم خالی باشد. (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (هفت قلزم ). شکم خالی . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ...
-
بغداد کهنه
لغتنامه دهخدا
بغداد کهنه . [ ب َ دِ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خالی . بغداد خراب ، کنایه از شکم خالی . (غیاث ) : این شکم کاینچنین ورم کرده ست از ورم باز باد دم کرده ست هیچگه از طعام پردیدی حال بغداد کهنه پرسیدی . ظهوری (از آنندراج ).و رجوع به بغداد خالی و...