کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اربغا
لغتنامه دهخدا
اربغا. [ اَ ب ُ ] (اِخ ) بغا. نام والی ارمینیة از دست متوکل خلیفه .
-
بغایی
لغتنامه دهخدا
بغایی . [ ب َ ] (حامص ) بغا بودن . هیزی . حیزی : نه هم آن مردمان چنین گویندکه بغایی طریق ما باشد.مسعودسعد (دیوان چ 1 ص 109).
-
لوالوا
لغتنامه دهخدا
لوالوا. [ ل َ ل َ ] (ص ) مرد سبک بی وقار و بی تمکین و رذل و سفله . (آنندراج ) : هرکه در کون هلد بغا باشدگر مزکّی شهر ما باشدتیز بر ریش آن مزکّی کوکارسازش لوالوا باشد.کمال اسماعیل .
-
بئر ابی موسی
لغتنامه دهخدا
بئر ابی موسی . [ ب ِءْ رِ اَ سا ] (اِخ ) نام چاهی که در معلاة بسال 242 هَ . ق . شلقان وکیل بغا مولای متوکل آن را بنا کرد. (از معجم البلدان ).
-
ابن واصل
لغتنامه دهخدا
ابن واصل . [ اِ ن ُ ص ِ ] (اِخ ) محمد. از مردم فارس . در 265 هَ . ق . با همراهی احمدبن لیث کردی به نام خلیفه فارس را متصرف شدند لکن در معنی قصد استقلال و استبداد داشتند. و آنگاه که معتمد خلیفه حکومت فارس به موسی بن بغا داد و او در 361عبدالرحمن بن مفل...
-
ابراهیم بن سیما
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سیما. [ اِ م ِ ن ِ ] (اِخ ) یکی از امرای موسی بن بغا. در اثنای محاربه ٔ زنج ، والی اهواز بوده است و تا آنگاه که موسی آن نواحی را ترک گفت در آن مقام باقی بود و در جنگی که به سال 273 هَ .ق . میان معتمد و موفق به زعفرانیه درگرفت کشته شد.
-
باکیال
لغتنامه دهخدا
باکیال . (اِخ ) نام سرداری در زمان المهتدی باﷲ خلیفه ٔ عباسی .و مهتدی در باب قتل موسی بن بغا به او نامه نوشت ولی او افشای راز کرد و اتراک دسته جمعی به قتل مهتدی همت گماشتند. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 241 شود.
-
خربغا
لغتنامه دهخدا
خربغا. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) این کلمه مرکب از «خر» بمعنی حمار و «بغا» بمعنی حیز (هیز) و مخنث میباشد : خردول و خربغایی نی عقل و نی خرداندرسرت بخردلة او بخربقة سوزنی .حکیم خربط و ممدوح خربغا بد هست از این حدیث مرا و ترا چه باک و چه بیم .سوزنی .
-
غزوین
لغتنامه دهخدا
غزوین . [ غ َزْ ] (اِخ ) نام شهری در ایران میان تهران و گیلان . قزوین با قاف معرب آن است ، و شاید در اصل کزوین بوده و با غین و قاف مبدل آن است . (از فرهنگ نظام ). اصل کلمه ٔ قزوین را کژوین و کشوین گفته اند و در لاروس کبیر کزبین و کزوین آمده است و بنا...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . یکی از رجال بنی امیّه . وی بر نواحی تفلیس و گرجستان و ابخاز استیلا یافت و در زمان متوکل علی اﷲ دعوی استقلال کرد. خلیفه لشکری مأمور رفع غائله ٔ او کرد. سپاهیان بسرداری بغا، وی را گرفته بکشتند در سنه ٔ 238 هَ . ق . ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون درخواست آنان را اجابت نکرد وی را کشتند. و پس از قتل وی بغای شرابی را بجای او گماشتند. (ابن اثیر ج 7 ص 70). بغا دخ...
-
هیز
لغتنامه دهخدا
هیز. (ص ) حیز. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). مخنث . (برهان ) (فرهنگ اسدی ). بغا. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). حیز نیز گویند اما به زبان پهلوی حرف حا، کم آید. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). مخنث و پشت پائی . در فارسی «های » هوز با «حای » حطی بدل میشود. (برهان ) : گفتم همی...
-
ابن مخلد
لغتنامه دهخدا
ابن مخلد. [ اِ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن مخلدبن جراح . او از سال 243 هَ .ق . متصدی امر ضیاع (خالصه های دیوانی ) بود. پس از مرگ عبیداﷲبن یحیی معروف به ابن خاقان به سال 263 بمنصب وزارت معتمد خلیفه و رازداری برادر او موفق رسید. و آنگاه که موسی بن بغا ...
-
باکیاک
لغتنامه دهخدا
باکیاک . [ ] (اِخ ) نام یک تن از مشاهیر موالی ترک در قرون اولیه ٔ اسلامی . در مقدمه ٔ ابن خلدون آمده است : همینکه دولت به مرحله ٔخودکامگی و ممانعت کردن عرب از دست اندازی به فرمانروائی ممالک و شهرهای بزرگ رسید وزارت باقوام غیر عرب و نمک پروردگان برگزی...
-
شاری
لغتنامه دهخدا
شاری . (اِخ ) مساوربن عبدالحمیدبن مساورالشاری البجلی الموصلی که درسنه ٔ 252 در موصل و جزیره خروج کرد. (مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعرای بهار، از حاشیه ٔ مصحح در ص 364، نقل از کامل التواریخ ابن الاثیر). و این شاری در سنه ٔ 256 قوت گرفته و بلدرا که ...