کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بغال
لغتنامه دهخدا
بغال . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَغل ، بَغلَة. استران . (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ِ بَغل . (ناظم الاطباء) : مراکب راهوار و بغال و جمال بسیار. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بغل و بغلة شود.
-
بغال
لغتنامه دهخدا
بغال . [ب َ غ غ ] (ع اِ) استربان . (منتهی الارب )... قاطرچی . (ناظم الاطباء). استروان . ج ، بغالون . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
بقال
لغتنامه دهخدا
بقال . [ ب َ ق قا ] (اِخ ) محمدبن ابوالقاسم . رجوع به بقالی شود.
-
بقال
لغتنامه دهخدا
بقال . [ ب َق ْ قا ] (اِخ ) رجوع به ابوالمعالی البقال شود.
-
بقال
لغتنامه دهخدا
بقال . [ ب َق ْ قا ] (ع اِ) تره فروش و بمعنی غله فروش ، لغت عامی است و صحیح بدّال است . (ناظم الاطباء). تره و سبزی فروش . (فرهنگ نظام ). فروشنده ٔ سبزیها. (از اقرب الموارد). در هندوستان به معنی غله فروش بسیار مستعمل شده است و به این معنی بدّال صحیح ب...
-
جستوجو در متن
-
استربان
لغتنامه دهخدا
استربان . [ اَت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بَغّال . قاطرچی . استروان .
-
استروان
لغتنامه دهخدا
استروان . [ اَ ت َرْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) استربان . بَغّال . قاطرچی .
-
قاطرچی
لغتنامه دهخدا
قاطرچی . [ طِ ] (ص مرکب ) آنکه قاطرها را نگهداری و راهنمائی کند. قاطربان . استروان . استربان . بغال . چاروادار.چارپادار. پاسبان و خدمتگار استر. (ناظم الاطباء).
-
بیت الشراب
لغتنامه دهخدا
بیت الشراب . [ ب َ تُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) شرابخانه : و مرکب راهوار و بغال و جمال بسیار و زرادخانه و آلات بیت الشراب . (جهانگشای جوینی ).
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن سلیمان . او راست : ترجمه ٔ کتاب فارسی در علاج انواع دواب و خیل و بغال و بقر و غنم و ابل . (ابن الندیم ).
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع اِ) در عربی استر را گویند که از جمله ٔ دواب مشهور است . (برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. (آنندراج ). استر. (ترجمان علامه جرجانی ص 27). قاطر. ج ، بِغال . بمعنی استر که بهندی آنرا خچر گویند و آن از خر نر و اسپ ماده پیدا...
-
بغلة
لغتنامه دهخدا
بغلة. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) مؤنث بغل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). استر ماده و قاطر ماده . ج ، بغال و بَغَلات .(ناظم الاطباء). || وقتی چیزی زیادی باشد بمثل گویند: زید فی الشطرنج بغلة. (از دزی ج 1 ص 101).
-
صقر
لغتنامه دهخدا
صقر. [ ص َ ] (ع اِ) چرغ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). چرخ . || هر مرغ شکاری از باز و شاهین و جز آن . ج ، اَصقُر، صُقور، صُقورَة، صِقار، صِقارَه ، صُقر. (منتهی الارب ). هر مرغی که شکار کند. (غیاث اللغات ). باز. ابوشجاع . ابوالاصبع. ا...