کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بعیر
لغتنامه دهخدا
بعیر. [ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شتر نه ساله و یا چهارساله و گاهی در ناقه هم استعمال کنند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اَبْعِرَة، بُعران ، بِعران . جج ، اباعر و اباعیر. (آنندراج ). اشتر، نر و ماده یکسان بود. (مهذ...
-
واژههای همآوا
-
بایر
لغتنامه دهخدا
بایر. [ ی ِ ] (ع ، ص ) زمین خراب نامزروع . (از منتهی الارب ). بائرة یا بائر.مقابل آباد. مقابل دایر. لم یزرع . غیر مزروع . نامزروع و تأنیث آن بائرة است . (آنندراج ). زمین خراب . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ویران . بی بنا. بی زرع و کشت . خاک مرده ....
-
جستوجو در متن
-
بعران
لغتنامه دهخدا
بعران .[ ب ِ / ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بعیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به بعیر شود.
-
اباعیر
لغتنامه دهخدا
اباعیر. [ اَ ] (ع اِ) جج ِ بعیر. شتران .
-
بعر
لغتنامه دهخدا
بعر. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بعیر گشتن شتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعیر شدن جمل . (ناظم الاطباء).
-
اباعر
لغتنامه دهخدا
اباعر. [ اَ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ بعیر. شتران .
-
ابعره
لغتنامه دهخدا
ابعره . [ اَ ع ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بعیر. شتران .
-
غدافل
لغتنامه دهخدا
غدافل . [ غ ُ ف ِ ] (ع ص ) کبش غدافل ؛ قچقار که پشم دنبش بسیار باشد. بعیر غدافل . (منتهی الارب ). بعیر او کبش غدافل ؛ کثیر شعر الذنب . (اقرب الموارد). رجوع به غدفل شود.
-
فرطی
لغتنامه دهخدا
فرطی . [ ف َ رَ طی ی / ف ُ رَ طی ی ] (ع ص ) سخت و سرکش از آدمی و بعیر. (از منتهی الارب ). صعب : بعیر فرطی و رجل فرطی . (از اقرب الموارد).
-
مشنوق
لغتنامه دهخدا
مشنوق . [ م َ ] (ع ص ) مرد درازبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- بعیر مشنوق ؛ شتر به شناق بسته . (ناظم الاطباء).- فرس مشنوق ؛ طویل الرأس . و چنین است بعیر. (تاج از ذیل اقرب الموارد).
-
مصدوغ
لغتنامه دهخدا
مصدوغ . [ م َ ] (ع ص ) شتر که بر صدغ وی داغ و نشان کرده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ): بعیر مصدوغ ؛ شتری که در صدغ وی داغ باشد. (ناظم الاطباء). بعیر مصدغ . (منتهی الارب ).
-
سحاج
لغتنامه دهخدا
سحاج . [ س َح ْ حا ] (ع ص ) بعیر سحاج ؛ شتر که بخراشد زمین را به سپل خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
صلخام
لغتنامه دهخدا
صلخام . [ ص ِ ] (ع ص ) بعیر صلخام ؛ شتر دراز یا شتر قوی سخت . (منتهی الارب ).