کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بعی
لغتنامه دهخدا
بعی . [ ب َع ْی ْ ](ع مص ) بعو. رجوع به بعو شود. || بعی الغنم ؛ آوای گوسفند. (دزی ج 1 ص 100). رجوع به بعبع شود.
-
واژههای همآوا
-
بای
لغتنامه دهخدا
بای . (اِ) باختن . (از فرهنگ نظام ). و رجوع به ترکیب بای دادن شود. - بای دادن ؛ باختن . از دست دادن . بر باد دادن : لیلی ز عشوه های تو دل بای داده است شیرین ز جلوه های تو خاطرنگاره ای .حاذق گیلانی (از فرهنگ نظام ).
-
بای
لغتنامه دهخدا
بای . (اِخ ) ابومنصور بای بن جعفربن بای جیلی فقیه شافعی معاصر بیضاوی بود. (یادداشت مؤلف ). فقیه و محدث بوده است . (از تاج العروس ).
-
بای
لغتنامه دهخدا
بای . (اِخ ) موضعی است . (ناظم الاطباء). شهری است . (آنندراج ).
-
بای
لغتنامه دهخدا
بای . (اِخ ) یکی از هفت قبیله ٔ سکنه ٔ رامیان . سکنه ٔ رامیان به هفت قبیله تقسیم می شوند:یزدری . رجبلی . صادقلی ، کاغذلی ، قوانلی ، بای ، و بیگلری . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 114).
-
بای
لغتنامه دهخدا
بای . (اِمص ) بظاهر در این عبارت به معنی حاجت و ضرورت و نیاز است : هرکسی را بایستی است و بایست ما آنست که بای نبود. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 248). و رجوع به بایست شود.- دربای ؛شایسته . سزاوار. لایق . درخور : از همه شاهان امروز که دانی جزازومملکت را...
-
بای
لغتنامه دهخدا
بای . (ترکی ، ص ، اِ) ترکی است و ظاهراً صورتی است از بیگ و امروز وزیر را در ترکیه بای گویند. (یادداشت مؤلف ). || لقب پادشاه تونس . بیگ تونس . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
جلة
لغتنامه دهخدا
جلة. [ ج ِل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَلیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بزرگان و اشخاص بااهمیت . (اقرب الموارد). گویند: قوم جلة. (اقرب الموارد). || کلانسال از شتر. || کلانسال از مردم .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). واحد و جمع و مذکرو مؤنث در...