کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعضاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بازا
لغتنامه دهخدا
بازا. (اِ) نود استیر باشد، بموجب قرارداد زراتشت بهرام و هر استیری چهار مثقال است . (برهان ). وزنه ای که معادل است با نود استیر و هر استیری چهار مثقال است . (ناظم الاطباء) (دِمزن ) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
باضع
لغتنامه دهخدا
باضع. [ ض ِ ] (اِخ ) موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت گوید: جزیره ای است در دریای یمن (بحراحمر). عبداﷲ و عبیداﷲ پسران مروان بن حمار آخرین خلیفه ٔ اموی هنگامیکه به نوبه رفته اند از آن سخن بمیان آورده ا...
-
باضع
لغتنامه دهخدا
باضع. [ ض ِ ] (ع اِ) دلال شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حمال متاع مردمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که کالای قبیله را حمل میکند، چنانکه گویند: جاء باضع الحی . (ازاقرب الموارد). || (ص ) شمشیربران . (منتهی الارب ). سیف قطاع . ج ، بَضَعَه ...
-
جستوجو در متن
-
کلاً
لغتنامه دهخدا
کلاً. [ ک ُل ْ لَن ْ ] (ع ق ) در فارسی قید بکار رود. همگی . همه . طراً. تماماً. بتمامی . یکسره . یکباره . بالمرة. بالتمام . مقابل بعضاً. قاطبة. جمیعاً.کافةً. چنانکه : «کلاً ام بعضاً» (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شجاج
لغتنامه دهخدا
شجاج . [ ش ِ ] (ع مص ) با هم سر شکستن : یقال بینهم شجاج ؛ ای شج بعضهم بعضا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
صدق انجام
لغتنامه دهخدا
صدق انجام . [ ص ِ اَ ] (ص مرکب ) آن چه به پایان راست آید. || راست : کلام صدق انجام لولا السلطان لاکل الناس بعضهم بعضاً مؤکد این معنی است . (حبیب السیر).
-
جلغ
لغتنامه دهخدا
جلغ. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن گوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جلغ القوم بعضهم بعضاً بالسیف ؛ گوشت برید بعض ایشان مر بعض را بشمشیر. (منتهی الارب ).
-
سخری
لغتنامه دهخدا
سخری . [س ُ ری ی ] (ع ص ) مطیع و فرمانبردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و از این معنی است قوله تعالی : لیتخذ بعضهم بعضاً سخریاً. (قرآن 32/43). || آنکه مردم بر وی بسیار فسوس کنند. (منتهی الارب ).
-
قضاض
لغتنامه دهخدا
قضاض . [ ق ِ ] (ع اِ) سنگهایی که بر یکدیگر باشد. (منتهی الارب ). صخر یرکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد). یکی ِ آن قَضّة است . (اقرب الموارد). و در منتهی الارب آرد: قضّة به کسر قاف یکی ِ آن . (منتهی الارب ). رجوع به قَضّة و قِضّة شود.
-
اغطیلال
لغتنامه دهخدا
اغطیلال . [ اِ ] (ع مص ) بر همدیگر نشستن . یکی بعد دیگری درآمدن . یقال : «اغطال ، اذا رکب بعضه بعضا. (منتهی الارب ). برنشستن پاره ای بر پاره ای دیگر. (از اقرب الموارد). اغطئلال . (ناظم الاطباء).
-
تجادع
لغتنامه دهخدا
تجادع . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با هم دشنام دادن و خصومت کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ترکت البلاد تجادع ُ افاعیها؛ ای تتآکل اشرارُها و تتعادی . (از اقرب الموارد)؛ ای تأکل بعضها بعضاً. (منتهی الارب ) (...
-
تراکل
لغتنامه دهخدا
تراکل . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) پای بیکدیگر زدن . (زوزنی ).جنگ لگد کردن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پای بیکدیگر زدن قوم : تراکل القوم ؛ رکل بعضهم بعضاً بالارجل . (از اقرب الموارد) (المنجد).
-
تهاتر
لغتنامه دهخدا
تهاتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر دعوی باطل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکدیگر را تکذیب کردن . منه التهاترللشهادات التی یکذب بعضها بعضاً کانه جمع تهتر. و فی الحدیث : المتسابان شیطانان یتهاتران . (منتهی الارب ...
-
تناصف
لغتنامه دهخدا
تناصف . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) یکدیگر را انصاف دادن . (منتهی الارب ) (از زوزنی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): انی غرضت الی تناصف وجهها؛ یعنی استواءَ المحاسن کان بعض اعضاء الوجه انصف بعضاً فی اخذ القسط من الجمال . (اقرب الموارد).