کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعدها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنتراتی
لغتنامه دهخدا
کنتراتی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کنترات . این کلمه در سابق به گروهی از کارمندان دولت اطلاق می شد که بعدها کلمه ٔ «پیمانی » را به جای آن برگزیدند.
-
ساکس
لغتنامه دهخدا
ساکس . (اِخ ) موریس الکتردو. فرانسوی (1521 - 1553 م .) از سرداران شارل کن بود که بعدها در زمره ٔ مخالفان او در آمد.
-
فیل
لغتنامه دهخدا
فیل . (اِخ ) شهر ولایت خوارزم را می گفته اند، و آن را در ابتدا فیل و بعدها منصوره خوانده اند و اکنون گرگانج گویند. (از معجم البلدان ). رجوع به فیلان شود.
-
مسافات
لغتنامه دهخدا
مسافات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مسافة. فاصله ها. بعدها. دوریها. رجوع به مسافة و مسافت شود.
-
خاقان شهید
لغتنامه دهخدا
خاقان شهید. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) لقبی است که منشیان درباری قاجار بعدها به آغامحمدخان قاجار میدادند.
-
شاویة
لغتنامه دهخدا
شاویة. [ ] (اِخ ) نامی است که عرب به بربران ساکن کوه اوراس در الجزایر [ حدود صحراء ] داده اند. این قوم بعدها اسلام پذیرفتند ولی بسیاری از عادات دین قدیم خود را حفظ کرده اند.
-
صغوا
لغتنامه دهخدا
صغوا. [ ص َ ] (اِخ ) صغوی به نقل سکری موضعی است در قول تأبط شرا : و اذهب صریم نحلن بعدهاصغوا و حلن بالجمیع الحوشبا.(معجم البلدان ).
-
احزابه
لغتنامه دهخدا
احزابه . [ اَ ب َ ] (اِخ ) از قراء یمامه در دیار باهله و آن بین دو وادی واقع است و دارای دو شعبه بود که بعدها بیکدیگر متصل شده ، بنام ریب خوانده میشود. (مراصد).
-
ادوئن
لغتنامه دهخدا
ادوئن . [ اِ ءَ ] (اِخ ) مردم گُل که شهر عمده ٔ آنان بیبراکت (اُتُن ) بود. بنابر درخواست ایشان سزار بگل شد ولی بعدها آنان با وِرسَن ژتریکس متحد شدند.
-
گورقلعه
لغتنامه دهخدا
گورقلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در جزیره ٔ شاها در دریاچه ٔ ارومیه که بعدها هلاکو را در آنجا به خاک سپردند. رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه ٔ محمود عرفان ص 172 شود.
-
گابال
لغتنامه دهخدا
گابال . (اِخ ) مباشر انبار گندم که والار شاک به او مزارعی بخشید که بنام او موسوم گردید و بعدها حکومت گابلیئان به اسم او منسوب شده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 6).
-
واردة
لغتنامه دهخدا
واردة. [ رِ دَ ] (اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). منزلی است در راه شام به مصر در وسط ریگزار از توابع حفار، بازار و مسجدی دارد. در قدیم شهری بوده و بازار و جامع و خندقهایی داشته است که بعدها خراب گشته . (از معجم البلدان ).
-
هادی خان
لغتنامه دهخدا
هادی خان . (اِخ ) فرزند ارشد مهدی خان که جانشین وی شد و مهدی خان از طرف کریمخان زند عنوان خانی و حکومت تنکابن را گرفت و بعدها یکی از طرفداران آغا محمدخان شد.(سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد بخش انگلیسی ص 22).
-
ترحة
لغتنامه دهخدا
ترحة. [ ت َ ح َ ] (ع اِ) غم . (از اقرب الموارد): و ما من فرحة الا و بعدها ترحة. (اقرب الموارد) : ابداً یولد ترحة من فرحة و یصب غماً منتهاه سرور. (سندبادنامه ص 32). رجوع به تَرَح شود.
-
دخیو
لغتنامه دهخدا
دخیو. [ دَ ] (اِ) صورت اوستایی کلمه ٔ دِه است که در فرس هخامنشی دهیو و معنی کشور و مملکت داشته است و بعدها دایره ٔ مفهوم پارینه ٔ آن تنگتر شده است . (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 60).