کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطی
لغتنامه دهخدا
بطی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) سست رو. ج ، بِطاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته . (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع : ...طایفه ٔ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گ...
-
بطی
لغتنامه دهخدا
بطی . [ ب َطْ طی ] (اِخ ) ابوعبداﷲ عبیداﷲبن ... بطی . ازپیشوایان علم حدیث و فقیهان حنبلیان بود. وی به سال 387 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
واژههای همآوا
-
بتی
لغتنامه دهخدا
بتی . [ ب َ ی ی ] (ع اِ) طبق . (منتهی الارب ).
-
بتی
لغتنامه دهخدا
بتی . [ ب َت ْ تی ] (اِخ ) ابوجعفر بتی از شعرا و منسوب به بته از قرای بلنسیه بود. (از معجم البلدان ).
-
بتی
لغتنامه دهخدا
بتی . [ ب َت ْ تی ] (اِخ )ابوالحسن احمدبن علی کاتب بتی منسوب به بت از قرای بغداد، ادیبی هوشیار بود و بسال 405 هَ . ق . درگذشت .مدتی برای القادر باﷲ کتابت میکرد. (از معجم البلدان ). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 266 و ج 3 ص 155 شود.
-
بتی
لغتنامه دهخدا
بتی . [ ب َت ْ تی ] (ص نسبی ) منسوب به بت از قرای بغداد. (از معجم البلدان ). || منسوب به بت ، جائی از نواحی بصره . (از انساب سمعانی ). || قریه ای میان بوهرز و بعقوبا. (از تاج العروس ). || منسوب به بتة از قرای بلنسیه . (از معجم البلدان ).
-
بتی
لغتنامه دهخدا
بتی . [ ب َت ْ تی ] (ع ص نسبی ) بت باف و فروشنده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دستمال پشم و مانند آن . (از اقرب الموارد). و در این حدیث : فاتی بثلثة اقرص علی بتی بمعنی دستارخوان صوف و مانند آن است یا صواب بُتی ، بمعنی طبق است یا نبی بتقدیم نون...
-
جستوجو در متن
-
کندکار
لغتنامه دهخدا
کندکار. [ ک ُ ] (ص مرکب ) که کار کند کند. بطی ءالانتقال . بطی ٔالعمل . مقابل تندکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دیرگذار
لغتنامه دهخدا
دیرگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) دیرگذر. || دیرگوار. بطی ءالهضم . بطی ءالانحدار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیرگذر شود.
-
بطاء
لغتنامه دهخدا
بطاء. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بطی ٔ. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به بطی ٔ شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن حسین عاقولی ملقب به بطی ٔ. محدث است .
-
استراثة
لغتنامه دهخدا
استراثة. [ اِ ت ِ ث َ ] (ع مص ) بطی ٔ یافتن . بطی ٔ شمردن . (منتهی الارب ). درنگی شمردن . (تاج المصادربیهقی ). کاهل شمردن . || درنگ کردن . (منتهی الارب ). || درنگ خواستن . (منتهی الارب ).
-
گران رفتار شدن
لغتنامه دهخدا
گران رفتار شدن . [ گ ِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کندرو شدن . بطی ءالسیر گشتن . به کندی رفتن .