کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطور مایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) از موادی است که در آرایش و زیبائی به کار می رود و عبارت است از مخلوط یک یا چندماده ٔ معطر همراه با گردهای زیبایی که در چربی خوک یا وازلین و یا چربی پشم کاملاً ممزوج شده و بصورت نوعی پماد درآمده است که منحصراً به مصرف آ...
-
شود
لغتنامه دهخدا
شود. [ ش ِ وِ ] (اِ) شبت . رستنیی باشد معروف که در ماست کنند و در کوکو و طعام نیز.(برهان ). شوت . شویت . شوذ. شبث . سبت . سبط. قال الازهری : و اما الشبث لهذه البقلة المعروفة فهی معربة. قال و سمعت اهل البحرین یقولون : سبت بالسین غیرمعجمة و بالتاء و اص...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن بابک . نام پسر بابک و برادر اردشیرو نوه ٔ ساسان که چون بابک از قصد پسر خود اردشیر که مایل بود پادشاه سرتاسر ایالت پارس شود هراسان گشت ،نامه بحضور شاهنشاه اردوان (ارتبان پنجم ). نوشت و رخصت طلبید که تاج گوچیهر (از سلسله ٔ بازرنگیان )...
-
سیاتیک
لغتنامه دهخدا
سیاتیک . (فرانسوی ، ص ، اِ) مربوط به تهیگاه . معمولاً نام سیاتیک بعصب نسائی بزرگ (عصب سیاتیک بزرگ ) اطلاق میشود. این عصب از رأس مثلث شبکه ٔ خاصره تولید و در حقیقت دنباله ٔ این رأس است . عصب مزبور درشت ترین عصب بدن است و از بریدگی بزرگ نسایی در زیر ...
-
کرم دانه
لغتنامه دهخدا
کرم دانه . [ ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تخم نوعی از مازریون است که آن را به فارسی هفت برگ خوانند و موردانه نیز گویند و معرب آن جرم دانق است . (برهان ) (آنندراج ). موردانه . دانه ٔ مورد. (ناظم الاطباء). این کلمه محرف گرم دانه و معرب آن جردمانق یا جرم ...
-
مستخدم
لغتنامه دهخدا
مستخدم . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ) کسی که از او خدمت خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی که دیگری او را به خدمت گرفته باشد. (اقرب الموارد). اجیر و آنکه مزد و اجرت می گیرد برای کار کردن و خدمت نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به استخدام شود. || خدمتگزار. (لغا...
-
کلر
لغتنامه دهخدا
کلر. [ کْل ُ / ک ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از عناصر و علامت اختصاری آن در شیمی «Cl» است و در حرارت عادی بصورت گاز و به رنگ مایل به سبز و بوی آن قوی و خفه کننده است و آن را از الکترولیز کردن (تجزیه ٔ الکتریکی ) نمک طعام (کلرور دو سدیم ) بدست می آورند...
-
مرزنگوش
لغتنامه دهخدا
مرزنگوش . [ م َ زَ ] (اِ مرکب ) مرزنجوش . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (غیاث اللغات ). آذان الفار. (بحر الجواهر) (رشیدی ). مرد قوش . مرده گوش . حبق الفیل . عنقر. سمسق . عترة. گوش موش . مرزه گوش . مرزجوش . انجرک . شمشاد. عیسوب . ریحان داود. حبق الفتی . حبق ال...
-
عراق عجم
لغتنامه دهخدا
عراق عجم . [ ع ِ ق ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) ایالت جبال را در قرون وسطی غالب اوقات عراق عجم نامیده اند تا با عراق عرب اشتباه نشود. ایالات جبال (عراق عجم ) شهرهای بزرگی داشت از قبیل کرمانشاه ، همدان و در شمال خاوری آن ری و در جنوب خاوری اصفهان بود. از جمله ر...
-
شیح
لغتنامه دهخدا
شیح . (ع اِ) درمنه را گویند و بهترین آن ترکی است . (برهان ). گیاهی است ، بفارسی درمنه گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گیاهی است خوشبو که انواع مختلفی دارد، شیح بطور مطلق سه نوع است یکی دارای گلهایی زردرنگ که برگ آن به گیاه سداب ماند و آن ارمنی ...
-
جرجیر
لغتنامه دهخدا
جرجیر. [ ج ِ ] (ع اِ) تره تیزک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). جِرجِر. (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). گیاهی است . (از اقرب الموارد). گیاه معروفی است از شاخه ٔ چلیپاییان که بطور طبیعی میروید و در طب بکارمیرود و همچنین مطبوخ آن خ...
-
باکن
لغتنامه دهخدا
باکن . [ ک ُ ] (اِخ ) فرانسوا (فرانسیس ). تلفظ فرانسوی بیکن . یکی از فلاسفه ٔ بزرگ انگلستان . او در 22 ژانویه ٔ 1561 م . در لندن بدنیا آمد و در 1626 در همان شهر درگذشت . باکن از کوچکترین پسران سرنیکلا باکن بود که در اوایل سلطنت ملکه ٔالیزابت مدت بیست...
-
زردآلو
لغتنامه دهخدا
زردآلو. [ زَ ] (اِمرکب ) زردالو. درختی است از تیره ٔ گلسرخیان جزو دسته ٔ بادامی ها که دارای میوه ٔ شفت می باشد. آنچه را که بنام هسته ٔ میوه ٔ این درخت می نامیم عبارت از درون بر و دانه می باشد. منشاء این گیاه را ارمنستان میدانند، ولی بطور قطع اصل این ...
-
عشقه
لغتنامه دهخدا
عشقه . [ ع َش َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) نوعی از لبلاب است به عربی ، و بفارسی عشق پیچان خوانند. گویند لبن آن یعنی شیر آن موی را بسترد و شپش رابکشد. (برهان ) (آنندراج ). نباتی است مثل لبلاب و بسیار کم برگ و شاخه های او بغایت از لبلاب قوی تر و درازتر، و...
-
طریفلن
لغتنامه دهخدا
طریفلن . [ طِ ف ُ ل ُ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی و بمعنی ذوثلاثة اوراق است و مشترک است در حندقوقا و نبات خصیةالثعلب و به عربی مراد از او حومانه است و آن نباتی است قریب به ذرعی و شاخهای او باریک و سیاه و شبیه به اذخر و برگش مثل برگ حندقوقا و در هر شعبه ...