کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطلان
لغتنامه دهخدا
بطلان . [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ... ابوالحسن مختاربن حسن . رجوع به ابوالحسن بن مختاربن حسن و اعلام زرکلی شود.
-
بطلان
لغتنامه دهخدا
بطلان . [ ب ُ ] (ع مص ) ناچیز شدن . (منتهی الارب ). باطل شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 26) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بُطل . (منتهی الارب ). بُطول . (منتهی الارب ).و رجوع به مصادر مترادف آن شود. ناچیز و ضایع شدن : بطلان حرف شما بر همه معلوم است ...
-
واژههای مشابه
-
ابن بطلان
لغتنامه دهخدا
ابن بطلان . [ اِ ن ُ ب ُ ] (اِخ ) ابوالحسن مختاربن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان . طبیب مسیحی بغدادی در قرن پنجم هجری . سال ولادت او معلوم نیست . ابن بطلان سفری به حلب واز آنجا بانطاکیه و مصر کرده و در فسطاط مصر با علی بن رضوان طبیب بمناظره پرداخته ...
-
خط بطلان
لغتنامه دهخدا
خط بطلان . [ خ َطْ طِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علامتی که برای بطلان امری میباشد. خطی برای بطلان چیزی روی آن کشند : صوفی بیا که خرقه ٔ سالوس برکشیم این نقش زرق را خط بطلان بسر کشیم .حافظ.
-
خط بطلان کشیدن
لغتنامه دهخدا
خط بطلان کشیدن . [ خ َطْ طِ ب ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خطی برای بطلان چیزی کشیدن . باطل کردن .
-
جستوجو در متن
-
مختار
لغتنامه دهخدا
مختار. [ م ُ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبدون بن بطلان . رجوع به ابن بطلان شود.
-
ریوجام
لغتنامه دهخدا
ریوجام . [ وْ ] (اِ) بطلان شهوت . زهد و پرهیزگاری . عصمت و پاکدامنی . بازایستادن از کسب همه ٔ لذات . (از برهان ) (ناظم الاطباء). بطلان شهوت . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
بضرة
لغتنامه دهخدا
بضرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) بطلان چیزی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بطلان چیزی و منه : و ذهب دمه بِضراً مِضراً یعنی رایگان . (منتهی الارب ).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْح َ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابن بطلان ابوالحسن ... شود.
-
جفنگی
لغتنامه دهخدا
جفنگی .[ ج َ ف َ ] (حامص ) بیهودگی و بطلان . (ناظم الاطباء).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مختاربن حسن بن عبدون . رجوع به ابن بطلان ابوالحسن مختاربن حسن ... شود.
-
مفسوخیة
لغتنامه دهخدا
مفسوخیة. [ م َ خی ی َ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شکست و بطلان . (ناظم الاطباء).
-
ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
ابوالفرج . [اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) یحیی بن سعید طبیب . ابن بطلان او را در زمره ٔ اطباء پیرو طریقت جدیده شمرده است .