کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطرف بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سربالا
لغتنامه دهخدا
سربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).
-
تنوی
لغتنامه دهخدا
تنوی . [ ت َن ْ ] (ص ) آنکه چشمش بطرف بالا ثابت مانده . || شاخص . (ناظم الاطباء).
-
دبیر
لغتنامه دهخدا
دبیر. [دَ ] (ع اِ) از رشته آنچه که پس رویه برآرند وقت رشتن . مقابل قبیل رشته که در وقت تابیدن آن دست بطرف بالا برده شود. مقابل قبیل . آنکه فرود آرند بوقت پیچیدن بر دوک . رشته که در عین تابیدن آن دست بطرف بالا برده شود نه آنکه بجانب سینه آید. (جهانگیر...
-
خمیاز
لغتنامه دهخدا
خمیاز. [ خ َم ْ ] (اِ) کشاکش اعضاء بطرف بالا. (ناظم الاطباء). || خمیازه . دهن دره . فاژه . افزا. فجا. بیاستو. پاسک . (ناظم الاطباء). خامیاز. ثوباء. هاک . آسا. بیاستو. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چخماقی
لغتنامه دهخدا
چخماقی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چخماق . منسوب به سنگ چخماق . سنگ چخماق . - سبیل چخماقی . سبیل های چخماقی ؛ سبیل تاب داده و از دو سوی بجانب بالاگرائیده . سبیلی که نوک تافته و برگشته بسوی بالا دارد. بروتی که دنبال آن از دو سوی ببالا برگشته باشد. س...
-
صلصح
لغتنامه دهخدا
صلصح . [ ] (اِخ ) (سایه ٔ آفتاب ) و آن موضعی است در قسمت بنیامین در نزدیکی قبر راحیل (کتاب اول سموئیل 10:2) بعضی را گمان چنان است که صلصح بیت بالا می باشد که به مسافت یک میل بطرف مغرب قبر راحیل و سه میل به جنوب غربی اورشلیم واقع و دور نیست که صیلع با...
-
بابیروسا
لغتنامه دهخدا
بابیروسا. (فرانسوی ، اِ) (از مالزیائی ) پستانداری از نوع پاکیدرم ها از تیره ٔ خوکها و همسایه ٔ خوک و منشاء آنها از مالزی است . دارای پوستی ضخیم و مایل به قهوه ای که با موهای کمی پوشیده است . دندانهای نیش فوقانیش رشدیافته و از دهان خارج و بطرف بالا پی...
-
برنویی
لغتنامه دهخدا
برنویی . [ ب ِ ] (اِ) (قانون ...، اصل ...) قانونی است بدین مضمون که هر قدر سرعت حرکت یک جسم سیال (مایع، گاز) بیشتر شود فشار آن کمتر میگردد، مثل سرعت حرکت آب در یک لوله ٔ افقی ، در قسمتهای تنگتر بیشتر است ، و لهذا فشار آب در این قسمتها کمتر می باشد. ب...
-
تلمبه
لغتنامه دهخدا
تلمبه . [ ت ُ ل ُ ب َ / ب ِ] (اِ) پمپ . ناسوس . اسبابی است که بوسیله ٔ آن هوا یا گاز یا مایعی را از جایی بجایی منتقل سازند. تلمبه ها با فشار هوا کار می کنند. در زمینهای زراعتی تلمبه ها را برای بیرون کشیدن آب از چاهها بکار میبرند، در بعضی از شهرها نیز...
-
بلقک
لغتنامه دهخدا
بلقک . [ ب َ ق َ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ مرکبان که دارای نهنج زردرنگ یا صورتی رنگ است و میوه هایش طویل و بصورت مخروطی هستند که رأس آنها بطرف بالا و قاعده شان بر روی نهنج است . اندامهای این گیاه دارای کرکهای درشتی است که تقریباً بصورت خار درآمده ا...
-
چراغ زنبوری
لغتنامه دهخدا
چراغ زنبوری . [ چ َ / چ ِ غ ِ زَم ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغ توری . چراغ تلمبه ای . چراغ نفتی تلمبه داری که بوسیله ٔ تلمبه زدن و فشرده ساختن هوا نفت بطرف لوله بالا آید و بر روی شعله ٔ آن سرپوش توری از الیاف نسوز باشد که شعله را سفیدتر و نورانی ...
-
ذوزنقة
لغتنامه دهخدا
ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) (استخوان ...) یکی از استخوانهای هشتگانه ٔ مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ (مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محاذی اولین استخوان کف دست قرار دارد، این استخوان از پائین به استخوان اول و از بالا بزورقی وا...
-
درختنگان
لغتنامه دهخدا
درختنگان . [ دِ رَ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در شمال شهر کرمان ؛ محدود است از شمال به دهستان حرجند، از خاور به دهستان چهارفرسخ ، از جنوب به دهستان حومه ، از باختر به دهستان زنگی آباد. منطقه ای است کوهستانی و تما...
-
فتوتروپیسم
لغتنامه دهخدا
فتوتروپیسم . [ف ُ تْرُ / ت ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) نورگرایی . ساقه ٔ نباتات پیوسته بطرف روشنایی میرود، چنانکه گلدانهائی که در اتاق گذاشته میشوندو مدتی میمانند ساقه های آنها بطرف روشنایی خم میشود. چیزی که موجب انحراف گیاه میشود مطابق تجربه های متعدد دان...
-
طیاره
لغتنامه دهخدا
طیاره . [ طَی ْ یا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کشتی سریع تیزرو. (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). نوعیست از کشتی . ج ، طیارات . (مهذب الاسماء). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. (برهان ). || ترازوی راست . (مهذب الاسماء). قسمی ترازو. || (ص ) کنایه از اسب تیزرفتار...