کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطاح
لغتنامه دهخدا
بطاح . [ ب ُ ] (اِخ ) منزلی است مر بنی یربوع را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 450 و معجم البلدان شود.
-
بطاح
لغتنامه دهخدا
بطاح . [ ب ُ ] (ع اِ) بیماریی است که از تب حادث گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ) (آنندراج ). بیماریی که از تب حادث گردد: مانا بذات الجنب . (ناظم الاطباء).
-
بطاح
لغتنامه دهخدا
بطاح .[ ب ِ ] ج ِ بَطِح . (منتهی الارب ). رجوع به بطح شود.- بطاح بُطَّح بطریق مبالغه است چنانکه اعوام عوم . (منتهی الارب ). || ج ِ بطحاء، بمعنی جوی در سنگلاخ . (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ). و رجوع به بطحاء شود.- قریش بطاح ؛ آنکه میان دو کوه...
-
واژههای مشابه
-
بطاح المکی
لغتنامه دهخدا
بطاح المکی . [ ] (اِخ ) (الشیخ ) یوسف . او راست : ارشاد الانام الی شرح فیض الملک العلام لما اشتمل علیه النسک من الاحکام که بسال 1244 هَ . ق . در مکه از تألیف آن فراغت یافته . چ مصر 1299 هَ . ق . (معجم المطبوعات ستون 568).
-
جستوجو در متن
-
بطاحی
لغتنامه دهخدا
بطاحی . [ ب ُ ] (ع ص نسبی ) مبتلا بمرض بطاح . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (آنندراج ). کسی که مبتلا بمرض بطاح شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
بطائح
لغتنامه دهخدا
بطائح . [ ب َ ءِ ] (ع اِ) بطایح . ج ِ بطیحة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بطیحة شود. ج ِ بطحاء. (غیاث ). رجوع به بطحاء شود. ج ِبطاح . (مؤید الفضلاء). رجوع به بطاح و بطایح شود.
-
ابطحی
لغتنامه دهخدا
ابطحی . [ اَ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابطح . از قریش ابطح و بطاح . مقابل قریش ظاهری و قریش ظواهر. - سید ابطحی ؛ از القاب رسول (ص ) است .
-
بطح
لغتنامه دهخدا
بطح . [ب َ طِ ] (ع اِ) بطحیة. بطحاء. ابطح . جوی در سنگلاخ . ج ، بطاح . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بطائن
لغتنامه دهخدا
بطائن . [ ب َ ءِ ] (ع اِ) بطاین . ج ِ بَطینَة. (ناظم الاطباء). رجوع به بطینه و بطاین شود : چو چشم عاشق داری باشک روی هواچو روی دلبر داری به نقش روی بطاح .مسعودسعد.
-
ابطح
لغتنامه دهخدا
ابطح . [ اَ طَ ](ع اِ) رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد. رود فراخ که در او سنگریزه بود. (مهذب الاسماء). رود فراخ . رودخانه ٔ فراخ . جوی در سنگلاخ . رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزه ٔ بسیار باشد. || زمین فراخ هموار. هامون . زمین هامون . و مرادف آن ب...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن ابی بکربن علی بطاح اهدل حسینی زبیدی . محقق و مدرس و از علمای شافعی در یمن و مشتغل در تاریخ و حساب و فرائض دینی بود. از زبید به مکه و مدینه مهاجرت کرد و به تدریس و تألیف اشتغال ورزید. و به سال 1246 هَ . ق . در...
-
مالک
لغتنامه دهخدا
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نویرةبن حمزةبن شداد... تمیمی یربوعی مکنی به ابی حنظله و ملقب به الجفول صحابی است . در عهد جاهلیت از اشراف و شاعران و از بزرگان قوم خود بود سپس اسلام آورد و حضرت رسول وی را به سرپرستی صدقات قوم خود تعیین کرد و چون خبر رحلت پی...