کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بصیرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بصیرت
لغتنامه دهخدا
بصیرت . [ ب َ رَ ] (ع اِ مص ) بصیرة. بینایی . (ناظم الاطباء) (زمخشری ) (فرهنگ نظام ). و رجوع به بصیرة شود. دانایی . زیرکی . هوشیاری . (ناظم الاطباء). بینایی دل یعنی دانایی و زیرکی . (غیاث ). بینایی و یقین و زیرکی . (ازآنندراج ). دانایی . زیرکی . (زمخ...
-
واژههای مشابه
-
کج بصیرت
لغتنامه دهخدا
کج بصیرت . [ ک َ ب َ رَ] (ص مرکب ) آنکه از راه بصیرت حقیقی منحرف باشد. کج معامله و بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ) : ندارد حاصلی با کج بصیرت دوستی کردن کسی را یک جهت با خویشتن احول نمی بیند. محسن تأثیر (از آنندراج ).|| احول و کج بین . || حسود و رشکین...
-
اهل بصیرت
لغتنامه دهخدا
اهل بصیرت . [ اَ ل ِ ب َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانا. صاحب نظر. (آنندراج ). و رجوع به اهل شود.
-
چشم بصیرت
لغتنامه دهخدا
چشم بصیرت . [ چ َ / چ ِ م ِ ب َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم بینائی . دیده ٔ بینش . چشم خرد. دیده ٔ بصیرت . نظر بصیرت . چشم عقل . چشم دل : گر بایدت همی که ببینی مرا تمام چون عاقلان بچشم بصیرت نگر مرا. ناصرخسرو.رجوع به بصیرت و دیده ٔ بصیرت و نظر ...
-
واژههای همآوا
-
بصیرة
لغتنامه دهخدا
بصیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِمص ) بصیرت . بینایی .ج ، بصائر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نظر. (المنجد). || یقین . (ناظم الاطباء) (ترجمان جرجانی ص 26) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). || زیرکی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). هوشیاری . || مابین دو شقه ٔ خان...
-
جستوجو در متن
-
خامان
لغتنامه دهخدا
خامان . (اِ) ج ِ خام . ناپختگان . کسانی که کار از روی بصیرت نکنند : در سپس این و آن شدند گروهی بی خردان جهان و ناکس خامان .ناصرخسرو.
-
خبرة
لغتنامه دهخدا
خبرة. [ خ ِ رَ ] (ع اِمص ) دانش . آگاهی . بصیرت . (از معجم الوسیط) (از متن اللغة).
-
خردمنشی
لغتنامه دهخدا
خردمنشی . [ خ ِ رَ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بصیرت .هوشیاری . هوشمندی . زیرکی . دانایی . (ناظم الاطباء).
-
متبصر
لغتنامه دهخدا
متبصر. [ م ُ ت َ ب َص ْ ص ِ ] (ع ص ) شناسا و نیک نگرنده وتأمل کننده . (آنندراج ). بصیر و دانا و دقیق . ج ، متبصرین . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که از روی آگاهی و بصیرت اندیشه می کند. و هوشمند و باتدبیر و با بصیرت . (ناظم الاطباء). || آن که طلب ماه نو ...
-
استبصار
لغتنامه دهخدا
استبصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب بصیرت کردن . (منتهی الارب ). بینادل شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دیدن بچشم خرد و دل و عقل . صاحب بصیرت و بینادلی گشتن . بیقین دانستن و دیدن . (غیاث ). بینا شدن . بینائی . (غیاث ). || پیدا و آشکار گردیدن . (منته...
-
سررشته دار
لغتنامه دهخدا
سررشته دار. [ س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) منصبی از مناصب محاسباتی در دوره ٔ قاجاریه . نوعی از محاسبین . یکی از مراتب حسابداران . || صاحب خبرت و بصیرت .
-
مآل اندیشی
لغتنامه دهخدا
مآل اندیشی . [ م َ اَ ] (حامص مرکب ) عاقبت بینی و دوراندیشی . (آنندراج ). عاقبت اندیشی و بصیرت و آگاهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مآل اندیش شود.