کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بصری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) (436 هَ . ق . / 1044م .) محمدبن علی طیب ، ابوالحسن بصری . یکی از ائمه ٔ معتزله بود. در بصره متولد شد ودر بغداد سکونت گزید و هم در آنجا درگذشت . او راست :المعتمد. تصفح الادلة. غررالادلة. شرح الاصول الخمسة، که تمام در اصول فقه است...
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) جانشین شلمغانی . ابن العزاقر مؤسس مذهب عزا قریه بود. در خاندان نوبختی آمده است : بعد از قتل شلمغانی یک نفر بنام بصری جانشینی او را ادعا کرد و مدعی شد که روح شلمغانی دراو حلول کرده و او مقام الوهیت دارد. وی در سال 340هَ . ق . در...
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بن میمون . از بنی نصربن قعین بود و محمدبن نطاح از وی روایت کرد. او راست : کتاب الدولة و کتاب المآثر. (از الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 158).
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بن یسار بصری . رجوع به حسن بصری شود.
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) در کتب رجال بصری مطلق بر عبدالرحمن بن ابی عبداﷲ اطلاق گردد. رجوع به ریحانة الادب شود.
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 350 تن . آب از چاه و رودخانه ٔ شاپور. محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون . شغل اهالی آن زراعت و گله داری و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 394 تن . آب از رودخانه . محصول آنجا غلات ، برنج . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (اِخ ) معروف به جعل ، ابوعبداﷲ حسین بن علی بن ابراهیم معروف به کاغذی . از مردم بصره بود و در همانجا تولد یافت . از فقیهان و متکلمان بزرگ قدر و نامدار بود. او راست : نقض کلام راوندی . نقض الرازی لکلام البلخی علی الرازی . کتاب الجواب عن ...
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بصره . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به بصره و مردم بصره . اهل بصره . ج ، بصریون . (ناظم الاطباء).
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کزاز سفلی بخش سربند شهرستان اراک . سکنه ٔ آن 1690تن . آب از رودخانه لجرود و قنات . محصول آنجا غلات ، چغندرقند، انگور، میوه . شغل اهالی آن زراعت ، گله داری و قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به بصر: آموزش سمعی و بصری .
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ] (اِخ ) نام پزشکی است که ابن بیطار در مفردات مکرراز او روایت کند. رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمات : زعفران ، ارماک ، جزر، برسیاوشان و جز آنها شود.
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب ُ را ] (اِخ ) دهی است به بغدادنزدیک عکبرا و سیوف را نسبت بدان دهند. (از منتهی الارب ). دهی است به بغداد و شمشیر را بدان نسبت دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب ُ را ] (اِخ ) شهری بشام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). شهری بوده در خطه ٔ حوران سوریه در 90 هزارگزی جنوب شرقی دمشق و در زمان رومیان قدیم اهمیت بسزایی داشته . بسال سیزده هجری خالدبن ولیدآنرا فتح نمود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.