کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشیر و شکر برآمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشیر و شکر برآمدن
لغتنامه دهخدا
بشیر و شکر برآمدن . [ ب ِ رُ ش ِ ک َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بشیر و شکر پرورده شدن . (آنندراج ) : کجا بزهر سوءالم لب جواب گشایدشکر لبی که بشیر و شکربرآمده باشد.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
کرنج بشیر
لغتنامه دهخدا
کرنج بشیر. [ ک ُ رَ ب ِ ] (اِ مرکب ) شیربرنج . بَهَطّة. (یادداشت مؤلف ) : کوهان ثور روغن کرده ست تا پزندخوان ترا کرنج بشیر اندر آسمان . سوزنی .رجوع به شیربرنج شود.
-
بشیر امی لقب
لغتنامه دهخدا
بشیر امی لقب . [ ب َ رِ اُ م ْ می ل َ ق َ ] (ترکیب وصفی ). کنایه از حضرت رسول (ص ) (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
شیر و شکر
لغتنامه دهخدا
شیر و شکر. [ رُ ش ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیر مخلوط با شکر. (فرهنگ فارسی معین ). || سخت آمیخته و اختلاطیافته . (یادداشت مؤلف ).- شیر و شکر برآمدن ؛ شیر و شکر بودن . کنایه از غایت اختلاط است . (از آنندراج ) : کجا به زهر سوءالم لب جواب گشایدشک...
-
دخون
لغتنامه دهخدا
دخون . [ دُ ] (ع مص ) بالا برآمدن غبار. || دود برآمدن ازآتش . (منتهی الارب ). برآمدن دود. || تیره گون گردیدن ستور و همچنین نبات . دخن . (منتهی الارب ).
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش َ ] (ع مص ) شَکَر. شکیر برآوردن خرمابن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شَکَر شود.
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث َ ع َ ] (ع مص ) ثعل سن ؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان .
-
شکر سرخ
لغتنامه دهخدا
شکر سرخ . [ ش َ ک َ رِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شکر که از نی گیرند و چون تصفیه ٔ کامل نکنند سرخ وگرنه سفید باشد. (یادداشت مؤلف ). چون قند سفید را سه بار بجوشانند شکر سرخ بدست آید. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکر سفید شود.
-
ثوران
لغتنامه دهخدا
ثوران . [ ث َ وَ ] (ع مص )ثور. برانگیخته شدن . || برخاستن گرد و دود و فتنه . برآمدن گرد و دود. || برجستن سنگ خوار و ملخ . || ظاهر شدن خون . || برآمدن گره بر اندام . || برآمدن حصبه بر اندام : ثارت به الحصبة. || بهیجان آمدن دل و روان گردیدن آب . || خاس...
-
شقوق
لغتنامه دهخدا
شقوق . [ ش ُ ] (ع مص ) دندان شتر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). دندان شتر برآمدن ، آن لغتی است از شقاء. || دندان بچه برآمدن . || برآمدن صبح . (از اقرب الموارد). و رجوع به شقاء شود.
-
کیهوییدن
لغتنامه دهخدا
کیهوییدن . [ دَ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند یعنی روییدن و برآمدن و سبز شدن . (برهان ) (آنندراج ). برآمدن و سبز شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به کیهونستن شود.
-
شکر نمودن
لغتنامه دهخدا
شکر نمودن . [ ش ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) سپاس گفتن . شکر گزاردن : شکر نمود بعداز آنکه علاج کرد سخنهای سربسته را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). و رجوع به شکر کردن و شکر گزاردن شود.
-
شکر فشاندن
لغتنامه دهخدا
شکر فشاندن . [ ش َ ک َ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) شکرافشاندن . شکر پاشیدن . (یادداشت مؤلف ) : سنگست و سفال بر دل توگر بر سر او شکر فشانی . ناصرخسرو.|| کنایه از شیرین زبانی کردن . (یادداشت مؤلف ). گفتار شیرین و دلپسند بر زبان راندن . و رجوع به شکرافش...