کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکن بشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشکن بشکن
لغتنامه دهخدا
بشکن بشکن . [ ب ِ ک َ ب ِ ک َ ] (اِ مرکب ) جشن بزرگ که جمیع سامان و اسباب رقص و راگ و رنگ در آن باشد و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). هنگامه ٔ جوش و خروش و انگشتک زدن که اهل رقص را باشد. (غیاث ) (ناظم الاطباء). بشکن بشکن که در اشعار استعمال ...
-
جستوجو در متن
-
وارسته
لغتنامه دهخدا
وارسته . [ رَ ت َ ] (اِخ ) وارسته ٔ لاهوری سیالکوتی نامش تل است و برای تحقیق اصطلاحات فارسی به سرزمین ایران قدم گذاشت و سی سال درآنجا بود و کتاب مصطلحات الشعرا و صفحات کائنات را به کمال تنقیح و تهذیب تألیف نمود و با شیخ محمدعلی حزین لاهیجی محبتی داش...
-
بزن و بکوب
لغتنامه دهخدا
بزن و بکوب . [ ب ِ زَ ن ُب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. بزن و بشکن . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزن و بشکن شود.
-
دوست پروردن
لغتنامه دهخدا
دوست پروردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مهر ومحبت ورزیدن به دوست . نوازش کردن دوست : دوستان را بند بشکن دوست پرور خوان ببخش دشمن و اعدا شکن ، بر دار کن ، کین آزمای .منوچهری .
-
قبا در بر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
قبا در بر گردانیدن . [ ق َ دَ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) راست و چست کردن قبا. (آنندراج ) : یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست بر سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان .حافظ (از آنندراج ).
-
کافر شکستن
لغتنامه دهخدا
کافر شکستن . [ ف ِ / ف َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب )بر کافر پیروز شدن . کافر را شکست دادن : در تو آن مردی نمی بینم که کافر بشکنی بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را.سعدی .
-
فندق زنان
لغتنامه دهخدا
فندق زنان . [ ف َ دُ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال فندق زدن . در حال بشکن زدن : فلک فندق زنان در عهد پیری به صیتش رقص دوران مینماید.شرف شفروه (از آنندراج ).
-
نان شکستن
لغتنامه دهخدا
نان شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نان قطعه قطعه کردن . نان خرد کردن .- نان کسی را شکستن ؛ بر سفره ٔ وی غذا خوردن :- امثال :سرش را بشکن و نانش را مشکن !
-
لاهوره
لغتنامه دهخدا
لاهوره . [ رَ ] (اِ) تراشه و برش خربزه و هندوانه است و به ترکی آن را قاش گویند. (برهان ). کرچ خربزه و هندوانه . (جهانگیری ). قاچ . کرچ . بُرش : جسم که چون خربزه است تا نبری چون خورندبشکن و پیدا شود قیمت لاهوره ای .مولوی .
-
کرشمه کردن
لغتنامه دهخدا
کرشمه کردن . [ ک ِ رِم َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنج . تغنج . (منتهی الارب ). تدلل . نازیدن . (یادداشت مؤلف ). به چشم و ابرو اشارت کردن . غمزه زدن . (فرهنگ فارسی معین ) : لطف تو با عروس جهان یک کرشمه کردزآن یک کرشمه این همه غنج و دلال یافت . خواجه...
-
فندق زدن
لغتنامه دهخدا
فندق زدن . [ ف َ دُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آن باشد که دست چپ را مشت کرده و سرانگشت سبابه ٔ دست راست را به نوعی مابین انگشت وسطی و سبابه ٔ دست چپ زنند که از آن صدا برآید، چنانکه در میان لولیان و مطربان مستعمل است . (آنندراج ). بشکن زدن . رجوع به فندق زنان...
-
انگشتک
لغتنامه دهخدا
انگشتک . [ اَ گ ُ ت َ] (اِمصغر) مصغر انگشت . (ناظم الاطباء) : اندر محال و هزل زبانت دراز بودوندر زکات دستت و انگشتکان قصیر. ناصرخسرو. || انگشت خردک . کالوچ . کلیک . خردک . خنصر. (یادداشت مؤلف ). || بشکن . (یادداشت مؤلف ). زنجیر. (منتهی الارب ).- ان...
-
بازار شکستن
لغتنامه دهخدا
بازار شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) از رونق و روایی و رواج انداختن : بر من آن بت بازار نیکوان بشکست کجا چنان بت باشد که را بود بازار؟ فرخی .زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی بازار زهد ما را بشکست عشق خالی . خاقانی .بازار حسن جمله ٔ خوبان شکسته ای ر...
-
غالباً
لغتنامه دهخدا
غالباً. [ ل ِ بَن ْ ] (ع ق ) اکثر اوقات . بیشتر. در غالب . رجوع به غالب شود : من و انکار شراب این چه حکایت باشدغالباً این قدرم عقل و کفایت باشد. حافظ. || باحتمال اغلب . ظاهراً : محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه راغالباً دیوانه میداند من فرزانه را.سلم...