کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشکن
لغتنامه دهخدا
بشکن . [ ب ِ ک َ ] (اِ) انگشتک . در تداول عامه آواز برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ابهام بسر انگشت سبابه و یا از میان دو سبابه . آوازی که از انگشتان شخص درحال رقص و غیر آن بیرون آید: فلان بشکن خوبی میزند. با لفظ زدن استعمال می شود. (فرهنگ ...
-
بشکن
لغتنامه دهخدا
بشکن . [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 461 تن سکنه . آب از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت ، کرباس بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
بشکن بشکن
لغتنامه دهخدا
بشکن بشکن . [ ب ِ ک َ ب ِ ک َ ] (اِ مرکب ) جشن بزرگ که جمیع سامان و اسباب رقص و راگ و رنگ در آن باشد و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). هنگامه ٔ جوش و خروش و انگشتک زدن که اهل رقص را باشد. (غیاث ) (ناظم الاطباء). بشکن بشکن که در اشعار استعمال ...
-
بشکن زدن
لغتنامه دهخدا
بشکن زدن . [ ب ِ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) انگشت زدن . برآوردن آواز بقصد شادی از گذرانیدن سرانگشت انسی ابهام بر سر انسی میانین بسختی و شدت . و رجوع به بشکن و انگشتک زدن شود.
-
بزن بشکن
لغتنامه دهخدا
بزن بشکن . [ ب ِ زَ ب ِ ک َ ] (اِمص مرکب ) (از: ب +زن + ب + شکن ) عمل ساز و آواز و رقص بسیار. (یادداشت بخط دهخدا). || (ص مرکب ) زنی بسیار مایل به طرب و لهو و غناء و رقص . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزن و بشکن
لغتنامه دهخدا
بزن و بشکن . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) که همیشه خواند و رقصد و بشکن زند. || (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو و شلوغی از مستی و طرب . بزن و بکوب . (یادداشت بخط دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
بزن و بکوب
لغتنامه دهخدا
بزن و بکوب . [ ب ِ زَ ن ُب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. بزن و بشکن . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزن و بشکن شود.
-
دوست پروردن
لغتنامه دهخدا
دوست پروردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مهر ومحبت ورزیدن به دوست . نوازش کردن دوست : دوستان را بند بشکن دوست پرور خوان ببخش دشمن و اعدا شکن ، بر دار کن ، کین آزمای .منوچهری .
-
قبا در بر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
قبا در بر گردانیدن . [ ق َ دَ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) راست و چست کردن قبا. (آنندراج ) : یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست بر سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان .حافظ (از آنندراج ).
-
کافر شکستن
لغتنامه دهخدا
کافر شکستن . [ ف ِ / ف َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب )بر کافر پیروز شدن . کافر را شکست دادن : در تو آن مردی نمی بینم که کافر بشکنی بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را.سعدی .
-
فندق زنان
لغتنامه دهخدا
فندق زنان . [ ف َ دُ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال فندق زدن . در حال بشکن زدن : فلک فندق زنان در عهد پیری به صیتش رقص دوران مینماید.شرف شفروه (از آنندراج ).
-
نان شکستن
لغتنامه دهخدا
نان شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نان قطعه قطعه کردن . نان خرد کردن .- نان کسی را شکستن ؛ بر سفره ٔ وی غذا خوردن :- امثال :سرش را بشکن و نانش را مشکن !
-
لاهوره
لغتنامه دهخدا
لاهوره . [ رَ ] (اِ) تراشه و برش خربزه و هندوانه است و به ترکی آن را قاش گویند. (برهان ). کرچ خربزه و هندوانه . (جهانگیری ). قاچ . کرچ . بُرش : جسم که چون خربزه است تا نبری چون خورندبشکن و پیدا شود قیمت لاهوره ای .مولوی .