کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشکم
لغتنامه دهخدا
بشکم . [ ب َ / ب ِک َ ] (اِ) پشکم . بچکم . بیکم . خانه ٔ تابستانی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 1 ورق 206 و پشکم و بچکم شود. || خانه ای را نیز گویند که اطراف آن شبکه و بادگیر داشته باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). ||...
-
جستوجو در متن
-
بیکم
لغتنامه دهخدا
بیکم . [ ب َ / ب ِ ک َ ] (اِ) صفه و ایوان را گویند. (برهان ). صفه و ایوان و رواق . (ناظم الاطباء). صفه و ایوان . آنرا بشکم نیز خوانند و بیکم و بجکم تصحیف بشکم است و لغتی جداگانه نخواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ). این صورت ...
-
بازدوسانیدن
لغتنامه دهخدا
بازدوسانیدن . [ دَ / دو دَ ] (مص مرکب ) بازچسبانیدن . ملصق کردن : من آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده و پشت پای راست بشکم پای چپ بازدوسانیده و در انگشت او انگشتری بود. (تاریخ قم ص 296). رجوع به دوسانیدن شود.
-
کشال
لغتنامه دهخدا
کشال . [ ک ِ ] (اِ) پیوندگاه ران بشکم از جانب انسی . ملتقای شکم و ران از طرف انسی تن . ملتقای شکم و ران از طرف انسی تن . گوی بدرازا که میان بالای ران زیر شکم است از پیش . پیوندگاه پای به تنه . نورد میان شکم و ران . (یادداشت مؤلف ). کش . کشاله . رجوع...
-
پیروزگون
لغتنامه دهخدا
پیروزگون . (ص مرکب ) پیروزه گون .چون فیروزه . برنگ فیروزه . بسان فیروزه : بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون بشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم . ناصرخسرو.تو پنداری که نسرین و گل زردبباریده است بر پیروزگون لاد.ناصرخسرو.
-
اربیة
لغتنامه دهخدا
اربیة. [اُ بی ی َ ] (ع اِ) بیغوله ٔ ران . کش ران که بشکم پیوسته است . بُن ران . (غیاث ). بیخ ران یا مابین اعلی و اسفل شکم . بُن ران . کش .- فتق اربیه . رجوع به فتق و اربیات شود.|| اهل خانه ٔ مرد. || قبیله ٔ مرد. || پسرعم مرد. ج ، اربیات .
-
استثفار
لغتنامه دهخدا
استثفار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دامن میان هر دو ران گرفتن مردم . (منتهی الارب ). دامن میان پای گرفتن . || دُم میان هر دو ران گرفتن سگ چنانکه بشکم چسباندآنرا. (منتهی الارب ). دم در میان دو پای گرفتن سگ .
-
اهبنقاع
لغتنامه دهخدا
اهبنقاع . [ اِ ب ِ ] (ع مص ) بنشست ِ هبنقعه نشستن و آن نشستن بر پی پاشنه پای باشد یا هر دو پای را واداشته و هر دو ران را بشکم چسبانیده بر سرین نشستن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بر سر انگشت نشستن در وقت چیزی خواستن . (المصادر زوزنی ).
-
چشم چراندن
لغتنامه دهخدا
چشم چراندن . [ چ َ / چ ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب فیض دیدار کردن و دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج ) : چون چشم از چراندن چشم است رزق مانی همچو دیگران بشکم زنده ایم ما. صائب (از آنندراج ).|| به نظر ریبه در زنی دیدن . رجوع به چشم...
-
خارونداس
لغتنامه دهخدا
خارونداس . (اِخ ) یکی از حکمای فیثاغورثیان است ودر حدود 600 ق .م . برای شهرهای فتانیه و رجیوم قوانینی وضع کرد که طبق یکی از مواد این قانون مسلح بودن در شهر را منع کرد. یک روز خود به اشتباه مسلحاً داخل شهر شد و برای حفظ قانون و اجرای آن شمشیر کشید و ب...
-
هبنقعة
لغتنامه دهخدا
هبنقعة. [ هََ ب َ ق َ ع َ ] (ع مص ) بر پی پاشنه ٔ پای نشستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || هر دو پای از هم باز داشته و شکم رانها را بهم چسبانیده بر سرین نشستن . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). هر دو پای واداشته ه...
-
احناق
لغتنامه دهخدا
احناق . [ اِ ] (ع مص )بخشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || کینه ور شدن . (زوزنی ). سخت کینه گرفتن . || احناق زرع ؛ از غلاف برآمدن و منتشر شدن خازهای خوشه ٔ زراعت . || باریک کوهان و میان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). باریک شدن کوهان شتر. || اح...
-
خزنده
لغتنامه دهخدا
خزنده . [ خ َ زَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه می خزد. (از ناظم الاطباء). || کشان کشان رونده . جانوری که کشان رود. (یادداشت بخط مؤلف ) : شیر غرنده که او را دید از هیبت اوپیش او گردد چون مار خزنده بشکم . فرخی (دیوان ص 237).|| هر یک از جانوران متعلق به دسته ٔ ...
-
خزیدن
لغتنامه دهخدا
خزیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) آهسته بجائی درشدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). داخل شدن به آهستگی : دشت از تو کشید مفرش وشی چرخ از تو خزید در خز ادکن . ناصرخسرو.از کجا اندر خزیدستی در این بی در حصارهمچنان یک روز از اینجا ناگهان بیرون خزی . ناصرخسرو. || لغ...