کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشکل
لغتنامه دهخدا
بشکل . [ ب ِ ک َ ] (اِ) بشکله . بسکله . پشکله . بشکنه . کجک کلید را گویند، یعنی چوب کجکی که کلیدان را بدان گشایند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کژک کلیدان باشد یعنی آن چوبکها که در سوراخهای کلیدان رفته و به آن دربسته شود. ...
-
جستوجو در متن
-
بشبل
لغتنامه دهخدا
بشبل . [ ] (اِ) بشکل . کلید. رجوع به بشکل شود.
-
ناوسان
لغتنامه دهخدا
ناوسان . (ص مرکب ) مانند ناو. چون ناو. بشکل ناو.
-
تکول
لغتنامه دهخدا
تکول . [ ت َ ] (اِ) تکوک . یعنی صراحی بشکل جانوران ، ویژه بشکل شیر که از طلا و نقره و یا از گل سازند و با آن شراب خورند. (ناظم الاطباء).
-
خس و خارنما
لغتنامه دهخدا
خس و خارنما. [ خ َ س ُ ن ُ / ن َ ] (نف مرکب ) بشکل خار. بشکل خس : گلی از باغ وفا آمده ای خود خس و خارنما آمده ای .خاقانی .
-
بشکله
لغتنامه دهخدا
بشکله . [ ب ِ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بشکل . بسکله . بشکنه ، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. (برهان ) (از فرهنگ نظام ). کجک و کلید کلیدان . (مؤید الفضلاء). کژک کلیدان . (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود.
-
قیفی
لغتنامه دهخدا
قیفی . (ص نسبی ) منسوب به قیف . || بشکل قیف . رجوع به قیف شود.
-
زعبولیة
لغتنامه دهخدا
زعبولیة. [ زَ لی ی َ ] (ع اِ) کیسه ٔ چرمی منقش ، دارای مخزن های کوچک و فراوان بشکل جای قطار فشنگ که بشکل حمایل بخود آویزند. (از دزی ج 1 ص 591).
-
گلاک
لغتنامه دهخدا
گلاک . [ گ ُ ] (اِ) کولاک . || برفی که فراهم کنند و بشکل انسان یا حیوان درآورند. (شعوری ج 2 ورق 320).
-
صلیبی شکل
لغتنامه دهخدا
صلیبی شکل . [ ص َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بشکل صلیب . همانند صلیب . رجوع به صلیب شود.
-
تاقدیس
لغتنامه دهخدا
تاقدیس . (اِ مرکب ) فرهنگستان این کلمه را بجای چین خوردگی زمین که بشکل طاق است ، انتخاب کرده است . || طاقدیس . (به همه ٔ معانی ) رجوع به طاقدیس شود.
-
ذوزنقه ای
لغتنامه دهخدا
ذوزنقه ای . [ زَ ن َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب بذوزنقه . بشکل ذوزنقه . شبه ذوزنقه . ذوزنقه ای شکل .
-
سوسن گوش
لغتنامه دهخدا
سوسن گوش . [ سو س َ ] (ص مرکب ) اسبی که گوش آن بشکل سوسن باشد. (ناظم الاطباء).
-
کاسه نبات
لغتنامه دهخدا
کاسه نبات . [ س َ / س ِ ن َ ] (اِ مرکب ) نبات که بشکل کاسه باشد یا با کاسه بدان شکل دهند.