کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشورانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشورانیدن
لغتنامه دهخدا
بشورانیدن . [ب ِ دَ ] (مص ) بشوریدن . بشوراندن . بهم زدن . منقلب کردن . ژولیدن . زیر و زبر کردن : و اگر این نخاع در میان نبودی (در میان عصب و دماغ ) هر اندامی که حرکت کردی دماغ از هم بکشیدی و بشورانیدی و مضرت آنرا اندازه نبودی . (ذخیره ٔخوارزمشاهی )....
-
جستوجو در متن
-
واشورانیدن
لغتنامه دهخدا
واشورانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دوباره برانگیختن . از نو بجنبش و حرکت درآوردن . بشورانیدن : حضو؛ واشورانیدن آتش و حرکت دادن اخگرهای آتش فرومرده . (از منتهی الارب ). رجوع به شورانیدن و بازشورانیدن شود.
-
بشوراندن
لغتنامه دهخدا
بشوراندن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بشورانیدن . شورانیدن . شوراندن : حب ... النیل منش بشوراند. (الابنیه عن حقایق الادویه ). اندر آن وقت بادی عظیم آید و دریا بشوراند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
انباز داشتن
لغتنامه دهخدا
انباز داشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) نظیر و مانند و همتا داشتن : مردی جلد و کاری و سوار نیک و بشورانیدن همه ٔ سلاحهااستاد چنانکه انباز ندارد ببازی گوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 572). || رقیب داشتن : چوآمد بشاه جهان آگهی که انباز دارد بشاهنشهی .فردوسی...
-
ابن عمید
لغتنامه دهخدا
ابن عمید. [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالفتح علی بن محمدبن العمید. مولد او به سال 307 هَ .ق . او در جنگ با حسنویه در رکاب پدر بود و چون ابوالفضل درگذشت با حسنویه صلح کرده به ری بازگشت و منصب پدر بدو مفوض شد و تا 366 (سال وفات رکن الدوله ) وزارت پسر او مو...
-
آغالیدن
لغتنامه دهخدا
آغالیدن . [ دَ ] (مص ) انگیختن و تحریک و اغرا و برشورانیدن و تیز کردن بر خصومت و جنگ و فتنه . بشورانیدن بر کسی . آشوفتن کسی بر دیگری : شتربه ... گفت واجب نکند که شیر بر من غدر کند لیکن او را بدروغ بر من آغالیده باشند. (کلیله و دمنه ).بر آغالیدنش استی...
-
بعثرة
لغتنامه دهخدا
بعثرة. [ ب َ ث َ رَ ] (ع مص ) نظر کردن .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نگریستن وتفتیش کردن . (از اقرب الموارد) . || تفتیش نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کاویدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کاویدن ز...
-
شورانیدن
لغتنامه دهخدا
شورانیدن . [ دَ ] (مص )برآشوفتن . (یادداشت مؤلف ). شوراندن . تحریک کردن . برانگیختن . رجوع به شوراندن شود. || برهم زدن . بهم زدن . برگرداندن . زیر و رو کردن . بهم آمیختن .چیزی را زیر و زبر کردن تا نیک ممزوج شود، چنانکه پِسْتی و سَویقی را با آب یا با...
-
زیر و زبر
لغتنامه دهخدا
زیر و زبر. [ رُ زَ ب َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) تحت و فوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ته و بالا. (ناظم الاطباء) : و آنچ او از زبر و زیر بود جسم بودنتوان گفت که خالق را زیر و زبر است . ناصرخسرو.چرخ را زیر و زبر نیست بر اهل خردآنچ از او زیر تو آمد دگری ر...
-
خدمت کردن
لغتنامه دهخدا
خدمت کردن . [ خ ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بندگی کردن . چاکری کردن . نوکری کردن . زاوری کردن . زیر دست کسی کار کردن . خدمة. نصافه .تعطیه . قتو. اقتواء. (تاج المصادر بیهقی ) : و این بایتکین بجای است مردی جلد و کاری و سوار و بشورانیدن همه ٔ سلاحها استاد...