کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشقاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشقاب
لغتنامه دهخدا
بشقاب . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) پشقاب . (از غیاث ) (آنندراج ). ظرف غذاخوری پهن و گرد و کم عمق مانند دوری و رکابی که سکر و سکرچه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ظرف پخ که در آن چلو یا پنیر و سبزی و امثال آن گذارند. لب تخت .
-
جستوجو در متن
-
لب تخت
لغتنامه دهخدا
لب تخت . [ ل َ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بشقاب . || قسمی بشقاب . بشقاب که گودی کم دارد.
-
پیش قاب
لغتنامه دهخدا
پیش قاب . (اِ) بشقاب (لغت محلی شوشتر).
-
زبدیه
لغتنامه دهخدا
زبدیه . [ زِ ی َ ] (ع اِ) نوعی بشقاب سفالین است . ج ، زبادی . (تاج العروس ). بشقاب . (از دزی ج 1 ص 5).
-
بوشقاب
لغتنامه دهخدا
بوشقاب . (ترکی ، اِ) بشقاب : کوزه دارد از بزرگی جای بر بالای خم می زند بر لنگری صد تکیه هر دم بوشقاب . ملافوقی یزدی (از آنندراج ).و رجوع به بشقاب شود.
-
طباسی
لغتنامه دهخدا
طباسی . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طُبسی . بشقاب . رجوع به طبسی شود.
-
طبقچه
لغتنامه دهخدا
طبقچه . [ طَ ب َ چ َ / چ ِ ](اِمص ) طبق کوچک . طبق خرد. بشقاب خرد. (آنندراج ).
-
کاسه بشقابی
لغتنامه دهخدا
کاسه بشقابی . [ س َ / س ِ ب ُ ] (ص نسبی مرکب ) طواف که کاسه و بشقاب سفالین بفروشد.
-
کاسه طبق
لغتنامه دهخدا
کاسه طبق . [ س َ / س ِ طَ ب َ ] (اِ مرکب ) بشقاب . زَلحلحه . (مهذب الاسماء).
-
لب پریدگی
لغتنامه دهخدا
لب پریدگی . [ ل َ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) (در بشقاب و کاسه و جز آن ) شکستگی مختصر از لب آن .
-
لب پریده
لغتنامه دهخدا
لب پریده . [ ل َ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) (در کاسه و بشقاب و کوزه و جز آن ) کمی از دهانه ٔ آن شکسته .
-
مطحانة
لغتنامه دهخدا
مطحانة. [ م ِ ن َ ] (ع اِ) آسیاب . || بشقاب خردو کوچک و دوری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مطحنة
لغتنامه دهخدا
مطحنة. [ م ِ ح َ ن َ ] (ع اِ) آسیاب . || دوری و بشقاب خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . [ دَ / دُو ] (ص نسبی )منسوب به دور. رحوی . چنبری . دورانی . (یادداشت مؤلف ). || منسوب به دور و گردش در زمان خاص .- جنون دوری ؛جنون ادواری .|| (اِ) ظرفی مدور با لبه ٔ بسیار کوتاه از مس و غیره . بشقاب بزرگ لبه دار. (یادداشت مؤلف ). ظرف غذاخور...