کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشرح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بشرح تر
لغتنامه دهخدا
بشرح تر. [ ب ِش َ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) مشروح تر. مفصل تر : سالار بشرح تر گفت ، امیر در خشم شد و گفت بس عجب باشد که بدین آسانی مردم توان کشت . (تاریخ بیهقی ).
-
واژههای همآوا
-
بشره
لغتنامه دهخدا
بشره . [ ب َ ش َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) روی پوست آدمی و جز آن . (ناظم الاطباء). ظاهر پوست آدمی . (غیاث ). ظاهر پوست مردم . (مهذب الاسماء) (دزی ج 1ص 88). بیرون پوست مردم و آنچه ظاهر شده باشد. (مؤید الفضلاء). ظاهر پوست آدمی و حیوانات . (آنندراج ). ظاهر...
-
جستوجو در متن
-
بتفصیل
لغتنامه دهخدا
بتفصیل . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) مفصلاً. مشروحاً. بشرح . بشرح تمام .
-
بقرار
لغتنامه دهخدا
بقرار. [ ب ِ ق َ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بموجب . بنابر. بشرح : بقرار مسموع ؛ بموجب سخن شنیده شده .
-
تقریراً
لغتنامه دهخدا
تقریراً. [ ت َ رَن ْ ] (ع ق ) لفظاً و قولاً.(ناظم الاطباء). بشرح به بیان . رجوع به تقریر شود.
-
سبتی
لغتنامه دهخدا
سبتی . [ س َ ] (اِخ ) عبدالرحمان مکنی به ابوبکر. اوراست : شرح الرحبیة که در حاشیه ٔ فتح القریب المجیب بشرح کتاب الترتیب طبع شده است . (معجم المطبوعات ).
-
شروانی
لغتنامه دهخدا
شروانی . [ ش َرْ ] (اِخ ) شیخ عبدالحمید. او راست : حاشیه ای بر تحفةالمحتاج بشرح المنهاج ، شهاب الدین بن حجرالهیثمی . (از معجم المطبوعات مصر).
-
عربی
لغتنامه دهخدا
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) محمدبن السائح الرباطی الشرقی العمری التیجانی از مردم قرن سیزدهم هجری است و او راست بغیةالمستفید بشرح منیةالمرید و آن شرحی است بر منیةالمرید شیخ احمد تیجانی در تصوف . (معجم المطبوعات ج 2).
-
رشیدی
لغتنامه دهخدا
رشیدی . [ رَ ] (اِخ ) حسین بن سلیمان . او راست : بلوغ المراد بفتح الجواد بشرح منظومة ابن العماد فی المعفوات و آن حاشیه ای است بر کتاب فتح الجواد. (از معجم المطبوعات مصر).
-
رار
لغتنامه دهخدا
رار. (اِخ ) یکی از چهار ناحیه ٔ چهارمحال اصفهان که حدود آن بشرح زیر است : جنوبی به شیراز شمالی ، به فریدن ، شرقی به اصفهان ، غربی به میزدج . (از مرآت البلدان ج 4 ص 51). و رجوع به اصفهان و چارمحال شود.
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عثمان الازدی النحوی المقری ٔ المؤدب ، المکنی به ابی احمد البغدادی . در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بشرح مسطور در بالا آمده بدون هیچ توضیح یا ترجمه .
-
علی التفصیل
لغتنامه دهخدا
علی التفصیل . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) بدرازی کلام . مفصلاً.مشروحاً. (ناظم الاطباء). بشرح . بتفصیل : به سر سینه این دوستان علی التفصیل که دستگیری و رحمت کنی علی الاجمال .سعدی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل سبکی شافعی متوفی به سال 1037. او راست : فتح المقیت فی شرح التثبیت و فتح الغفور بشرح منظومة القبور که هر دو شرح ارجوزه ٔ سیوطی موسوم به التثبیت است .