کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشاپور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشاپور
لغتنامه دهخدا
بشاپور. [ ب ِ / ب َ ] (اِخ ) (نهر...) رودیست بزرگ بشهر بشاپور فارس و آبش ، (آب شهر بشاپور) از رود بزرگ که بدین شهر بازخوانند. (نزهةالقلوب چ 1331 هَ . ق . لیدن ص 126). و آب آن از رودی بزرگ است کی آن را رود بشاپور گویند، رودی است بزرگ و بحکم آنک برنج ز...
-
بشاپور
لغتنامه دهخدا
بشاپور. [ ب ِ / ب َ ] (اِخ ) شاپور. بشاور. بشاوپور. بشاوور. این کلمه در اصل به شاپور یا. وه شاپور بمعنی شاپورنیک است . کرسی نشین قدیم کوره شاپورخره ٔ فارس است . رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه ونشر کتاب ص 283 ...
-
جستوجو در متن
-
بشاوور
لغتنامه دهخدا
بشاوور. [ ب َ ] (اِخ ) رجوع به بشاوپور و بشاپور و بشاور شود.
-
بشاوپور
لغتنامه دهخدا
بشاوپور. [ ب َ ] (اِخ ) اصل کوره شاپورخوره (بشاور). رجوع به بشاپور و بشاور و فارسنامه ٔ ابن البلخی چ 1339 هَ . ق . کمبریج ص 141 شود.
-
بشاور
لغتنامه دهخدا
بشاور. [ ب َ وَ ] (اِخ ) جایی در پارس : نی شابور از پارس است بشاور خوانند. (مجمل التواریخ والقصص ص 64). رجوع به بشاپور و نی شابور شود.
-
جره
لغتنامه دهخدا
جره . [ رَ ] (اِخ ) نهر جره از ماصرم برخیزد و نخست مسجان را آب دهد و برود و جره و نواحی آن را آب دهد و بعضی از روستای غندجان پس با نهر بشاپور آمیخته شود و در دریا افتد. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 151). رجوع بجره شود.
-
بیشاپور
لغتنامه دهخدا
بیشاپور. (اِخ ) شهری در نواحی فارس . (یادداشت مؤلف ) : سپهداری بگیلان رفت و گرگان ...یکی دیگر به بیشاپور و شیرازیکی دیگر به خوزستان و اهواز. (ویس و رامین ).بشاوور. بشاپور، از اعمال کوره ٔ شاپورخره . بشاپور را بتازی نویسند و اصل آن بی شاپور است و تخف...
-
شاپورخوره
لغتنامه دهخدا
شاپورخوره . [ خُوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) (کوره ...) این کوره منسوب است به شاپوربن اردشیربن بابک و اصل این کوره بشاوپور است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترنج و نیکلسون ص 141). و رجوع به همین کتاب ص 165 و 167 و بشاپور و بشاوپور وبشاوور و بیشاپور و شاپور (...
-
مضافات
لغتنامه دهخدا
مضافات . [ م ُ ] (ع اِ) متعلقات و منسوبات . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلاد و نواحی که به شهری وابسته باشند در شمار مضافات آن شهر محسوب گردند : چون اسلام ظاهر گشت و پارس گرفتند آن را از مضافات عراق گردانیدند. و در قباله ها چنین نویسند و پا...
-
بدبنه
لغتنامه دهخدا
بدبنه . [ ب َ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بدوضع. بدحال . (ناظم الاطباء). بداصل . بدنهاد : کزآن سو بد ایرانیان را بنه بجوید بنه مردم بدبنه . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 261).بچنگ وی آمد حصار وبنه بسی مایه ور مردم بدبنه . فردوسی .همی راند آن پیل تا می...
-
دیندار
لغتنامه دهخدا
دیندار. (اِخ ) نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف «دین دلاء»، «دیندار»، «دنبلا» ضبط شده است بدین شرح : بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات «فویه » و عرض از خط استوا «ک » طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. (نزهةالقلوب ...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رَ / رِ ] (معرب ، اِ) کورة. معرب خره . شهرستان . (از برهان ). شهرستان . ج ، کُوَر. (منتهی الارب ). مدینه . (اقرب الموارد). بمعنی بلد.معرب خره . بلوک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهرستان . (آنندراج ). شهرستان و ناحیه . (فرهنگ فارسی معین ). ...
-
سابری
لغتنامه دهخدا
سابری . [ ب ِ ری ی ] (ع ص نسبی ، اِ) بیاء نسبت نوعی از جامه های تُنک و گرانمایه . (آنندراج ). نوعی از جامه های تنک . (منتهی الارب ). جامه ای است ابریشمی و تنک و باریک و گرانمایه . (شمس اللغات ). جامه ای نازک و نیکو منسوب به سابور موضعی است از فارس . ...
-
سابور
لغتنامه دهخدا
سابور. (اِخ ) شهری است از در بلاد فارس در نزدیکی کازرون . (سمعانی ). در اقلیم سوم واقع، و طول آن 78 و ربع درجه ، و عرض آن 31 درجه است و تا شیراز 25 فرسخ فاصله دارد. (یاقوت ). مطابق تحقیقات گیرشمن بیشاپور از بناهای شاپور اول ساسانی (341 - 271 م .) است...