کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشام
لغتنامه دهخدا
بشام . [ ب َ / ب ِش ْ شا ] (ع اِ) بشامه درختی است خوشبوی که آن را ذُهل نیز نامند. (منتهی الارب ). درختی خوش بو که از چوب آن مسواک سازند و برگش موی را سیاه کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت بادیه است . (نزهةالقلوب ). درخت مسواک . (مهذب الاسماء). کح...
-
بشام
لغتنامه دهخدا
بشام . [ ب ُ ] (اِخ ) نماینده پاپ در کلده بود و در اواخر قرن هجدهم توجه اروپاییها را به بعض تپه های حله و خرابه هایی که در جنوب بغداد واقع است جلب [ کرد ] و مجموعه ای ازآثار بفرانسه فرستاد. (از ایران باستان ج 1 ص 51).
-
جستوجو در متن
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (ع اِ) درختی است خوشبوی . و نام دیگر آن بشام است . رجوع به بشام شود.
-
ذوضفیر
لغتنامه دهخدا
ذوضفیر. [ ] (اِخ ) نام کوهی است بشام . (المرصع).
-
صرخ
لغتنامه دهخدا
صرخ . [ ص ُ ] (اِخ ) کوهی است بشام . (منتهی الارب ).
-
ابوی
لغتنامه دهخدا
ابوی . [ اَ ب َ وا ] (اِخ ) نام کوهی بشام .
-
خبت
لغتنامه دهخدا
خبت . [خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است بشام . (از منتهی الارب ).
-
دبیل
لغتنامه دهخدا
دبیل . [ دَ / دُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بشام نزدیک رمله . (از منتهی الارب ). موضعی است بشام . (تاج العروس ). از قراء رمله است و گروهی بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).
-
صندوداء
لغتنامه دهخدا
صندوداء. [ ص َ دَ ] (اِخ ) موضعی است بشام . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
ابن بسیل
لغتنامه دهخدا
ابن بسیل . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای بشام . (المزهر).
-
حدس
لغتنامه دهخدا
حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام شهری بشام . و مردم آن قومی از لخم بودند. (معجم البلدان ).
-
ابوکبشه
لغتنامه دهخدا
ابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) انماری . صحابی است و در نام او اختلاف است . وی بشام سکونت داشت .
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشام شینی . شاعریست از مردم اندلس .
-
اشام
لغتنامه دهخدا
اشام . [ اِ ] (ع مص ) بشام رفتن . (منتهی الارب ). به شام شدن . اِشْآم .