کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسپار شبکهای 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طور
لغتنامه دهخدا
طور. (اِ) دام . شبکه (یعنی جامه ای از رسن یا طناب مشبک ). شبکه که بدان ماهی گیرند. شبکه ٔ صیاد. طور ماهیگیران . بیاحه . دام ماهیگیری . || قسمی پارچه ٔ دیداری .
-
شبکه ٔ کروماتین
لغتنامه دهخدا
شبکه ٔ کروماتین . [ ش َ ب َ ک ِ ی ِ ک ُ رُ ] ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح گیاه شناسی ساختمان فیزیکی هسته ، رشته ٔ طویل به هم پیچیده ای است که در بعضی از نقاط به یکدیگر اتصال می یابد و قطورتر از سایر نقاط میگردد و جمعاً شبکه ای تشکیل میدهد که شبک...
-
شبیکة
لغتنامه دهخدا
شبیکة. [ ش ُ ب َ ک َ ] (ع اِمصغر) تصغیر شبکه . دام شکارچی . (از معجم البلدان ).
-
آجر
لغتنامه دهخدا
آجر. [ ج ُ ] (از فرانسوی ، ص ، اِ) (از فرانسوی ِ آژور) مشبک . بسوراخ ، و آن را شبکه و سه پایه نیز گویند.- آجر زدن ؛ سه پایه دوختن و شبکه زدن .
-
آفتاب دزدک
لغتنامه دهخدا
آفتاب دزدک . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) شبکه ای که طفلان از نی بوریا ساخته و در آفتاب گذارند.
-
دام بافتن
لغتنامه دهخدا
دام بافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بر هم افکندن تار و پود بفاصله و شبکه مانند نسیجی پدید آوردن . شبکه و تور بافتن . نسج شبکه پدید آوردن . بافته ای از بهم افکندن پود و تار، نه آنسان که بهم متصل شود بل بدانگونه که خانه خانه نماید : دام از تار نگه بر صید ما...
-
رشیده
لغتنامه دهخدا
رشیده .[ رَ دَ / دِ ] (اِ) ریشه ٔ دستار که بعضی از آنرا شبکه کرده باشند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
منجیر
لغتنامه دهخدا
منجیر. [ م َ / م ُ ] (اِ) محوطه ٔ شبکه داری که در جلو در بطور انحراف سازند تا عمارت از خارج دیده نشود. (ناظم الاطباء).
-
سمپاتیک
لغتنامه دهخدا
سمپاتیک . [ س َ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) جذاب . جالب توجه . (فرهنگ فارسی معین ). || دستگاه مرکزی عصبی نباتی (خودکار) که تحت اراده ٔ شخص نیست . مرکز این دستگاه عبارت از 23 زوج عقده ٔ عصبی است که در طرفین ستون بشکل زنجیری از بالا بپائین کشیده شده . این عق...
-
جدول کشی
لغتنامه دهخدا
جدول کشی . [ ج َدْ وَ ک َ /ک ِ ] (حامص مرکب ) نهربندی . جدول سازی . || خطکشی و شبکه کشی برای نمایاندن احکام مسئله ای . || در تداول مردم کرمان ، اصطلاح قالی بافی است .
-
رافانوس
لغتنامه دهخدا
رافانوس . (فرانسوی ، اِ) گیاهی علفی و دارای گلهایی برنگ های زرد، سفید یا مایل به بنفش با شبکه ای از خطوط ظریف و مشخص ّ میباشد. میوه ٔ آن منقار دار ولی ناشکوفاست . که گونه ای از آن ترب (تربچه ) خوراکی است که ریشه ٔ غدّه یی غذایی دارد.(از روش شناسایی گ...
-
برن
لغتنامه دهخدا
برن . [ ب َ ] (اِ) هر مکانی که بالای آن چیزی گسترده شده باشد. || ظرف پهن . || جام سفالی و یا فلزی و دسته ای از ترکب به یکدیگر پیچیده . || ماله ٔ زراعت . || محجر و شبکه ٔ برنجی و یا چوبی . || ماه نو. || (اِخ ) نام ستاره ای . (ناظم الاطباء). اما معانی ...
-
شباکة
لغتنامه دهخدا
شباکة. [ ش ُب ْ با ک َ ] (ع اِ) به معنی دسته ای از شباک . ج ، شبابیک . (از اقرب الموارد). به معنی پنجره . || شبکه و دام شکارچی . || زره هایی که درهم بافته باشد. (از متن اللغة). || یک پاره از نی و جز آن که بر صنعت بوریا در هم نهاده باشند. (از اقرب الم...
-
کای
لغتنامه دهخدا
کای . [ کِی ْ ] (موصول + حرف ندا) از: که (موصول ) + ای (حرف ندا). رجوع به «که » و «ای » شود.
-
طنخ
لغتنامه دهخدا
طنخ . [ طِ ] (ع اِ) پاره ای از شب . گویند: مر طنخ من اللیل ؛ ای طائفة منها. (منتهی الارب ).