کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسول
لغتنامه دهخدا
بسول . [ ب َ ] (ع ص ، اِ) شجاع پهلوان . دلیر بطل . (از اقرب الموارد).
-
بسول
لغتنامه دهخدا
بسول . [ ب ُ ] (اِ) بسور. نفرین و دعای بد باشد. (از ناظم الاطباء) (رشیدی ) (سروری ). بمعنی بسور است . (جهانگیری ) (آنندراج ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 217 و بسور شود.
-
بسول
لغتنامه دهخدا
بسول . [ ب ُ ] (ع مص ) سخت گردیدن . (از اقرب الموارد). || سخت دلیر شدن . (زوزنی ). دلیر و شجاع گردیدن . (آنندراج ). || ترش روی گردیدن از خشم و یا از شجاعت . (ناظم الاطباء). زشت و ترشروی گردیدن از خشم یا شجاعت . (منتهی الارب ). || ترش و تند شدن شیر و ...
-
جستوجو در متن
-
بسور
لغتنامه دهخدا
بسور. [ ب ُ / ب َ ] (اِ) بسول . پشول . بشور. یشور. نفرین و دعای بد را گویند. (برهان ) (از جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دعای بد باشد و آن را نفرین گویند. (سروری ). دعای بد و نفرین . بسولیده و بسوریده ، نفرین کرده ، و بعضی ببای فارسی و شین معجمه گفته اند...