کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسوا
لغتنامه دهخدا
بسوا. [ ] (اِخ ) پسوا. نام شهری در پنجاه میلی ساحل جنوبی دریاچه ٔ ارومیه . یاقوت این شهر را دیده و حمداﷲ مستوفی از باغستانهای پرمیوه ٔ آن تمجید کرده است . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب شود.
-
واژههای همآوا
-
بسوء
لغتنامه دهخدا
بسوء. [ ب َ ] (ع مص ) انس گرفتن و آرام یافتن . (منتهی الارب ). || خوگر شدن . (منتهی الارب ). خوگرفتن . || تهاون نمودن . (منتهی الارب ). || آتش گرفتن . (زوزنی ). آتش کردن . (زوزنی ). || (ص ، اِ) آنکه دوشنده را رام باشد. (منتهی الارب ). ناقه که دوشنده ...