کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسوء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسوء
لغتنامه دهخدا
بسوء. [ ب َ ] (ع مص ) انس گرفتن و آرام یافتن . (منتهی الارب ). || خوگر شدن . (منتهی الارب ). خوگرفتن . || تهاون نمودن . (منتهی الارب ). || آتش گرفتن . (زوزنی ). آتش کردن . (زوزنی ). || (ص ، اِ) آنکه دوشنده را رام باشد. (منتهی الارب ). ناقه که دوشنده ...
-
واژههای همآوا
-
بسوا
لغتنامه دهخدا
بسوا. [ ] (اِخ ) پسوا. نام شهری در پنجاه میلی ساحل جنوبی دریاچه ٔ ارومیه . یاقوت این شهر را دیده و حمداﷲ مستوفی از باغستانهای پرمیوه ٔ آن تمجید کرده است . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب شود.
-
جستوجو در متن
-
بس ء
لغتنامه دهخدا
بس ء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) بس ء بچیزی ؛ انس گرفتن بدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوگر شدن . (ناظم الاطباء). بسوء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انس گرفتن و آرام گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || تمرین کردن هر چیزی . (ا...
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب .[ ق َ ن َ ] (اِخ ) ابن ام صاحب . یکی از شاعران عرب است . در عیون الاخبار از قول مدائنی آمده که حجاج روزی در خطبه ٔ خود به غلط چیزی گفت ، مردم گفتند امیر خطا کرد، بعضی از حاضران وی را از آنچه رفته بود باخبر ساختند، او به شعر قعنب تمثل جست و مطلع...
-
ابوزرجمهر
لغتنامه دهخدا
ابوزرجمهر. [ اَ زَ م ِ ] (اِخ ) قاینی قسیم بن ابراهیم بن منصور. یکی از امراءسلطان محمود غزنوی . وی به تازی و پارسی شعر نیکو میگفت و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده است و او راست :آن پسته ٔ سرگشاده را بین آورده به دست بر بصد ناز (کذا)چونانکه دهان ماهئی خ...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ](اِخ ) ابن محمد القمی ، کمال الدین . از جمله ٔ ملازمان قدیم سلطان مسعود چون عزالملک ابن مجدالدین الیزدجردی در سن هفتاد سالگی منصب وزارت قبول نمود و او بسوء خلق و کثرت طمع و هرزه گوئی و عیب جوئی موصوف بود کمال الدین ثابت قمی که بر درگاه ...
-
شافعیه
لغتنامه دهخدا
شافعیه .[ ف ِ عی ی َ ] (اِخ ) شافعیان پیروان مذهب شافعی . پیروان امام شافعی . یکی از پنج فرقه ٔ اصحاب حدیث . (بیان الادیان ). مذهب شافعی از بغداد و مصر، مراکز عمده ٔ تعلیم امام شافعی ، نشر یافت و در قرون سوم و چهارم هجری پیروان بسیاری پیدا کرد، هر چن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفرج بن ابی الخلیل النباتی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الرومیة اموی اندلسی اشبیلی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد: وی از اهل اشبیلیه و از اعیان علماء و اکابر فضلای آن شهر بود و در علم نبات و معرفت اشخاص ...
-
احنف
لغتنامه دهخدا
احنف . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن قیس معاویةبن حصین بن عبادةبن نزال بن منقربن عبیدبن الحارث بن عمروبن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم التمیمی . نام او ضحاک و بقولی صخر و کنیت او ابوبحر است و بردباری و حلم را در عرب و فارس بدو مثل زنند و احلم من الأحنف گویند...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن البهلول بن حسان بن سنان ابوجعفر التنوخی ، انباری الاصل . او بیست سال متولی قضاء مدینةالمنصور بود و یازده شب از ربیعالاَّخر رفته سال 318 هَ . ق . بهشتادوهشت سالگی درگذشت . مولد او انبار بسنه ٔ 231 هَ . ق . بود. ابو...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ای...