کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسن
لغتنامه دهخدا
بسن . [ ب َ س َ ] (ع اِ) از اتباع حَسن است . یقال : حسن بسن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دزی ج 1 ص 87). و در فارسی حسن مسن گویند. || سنگ افسان . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
حسن بسن
لغتنامه دهخدا
حسن بسن . [ ح َ س َ ب َ س َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) بسیار نیک . حسن به معنی نیک است و بسن مؤکد و تابع اوست . لفظبسن علیحده معنی ندارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
بثن
لغتنامه دهخدا
بثن . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَثنَه . (از اقرب الموارد). و رجوع به بثنة شود.
-
بثن
لغتنامه دهخدا
بثن . [ب ُ ث ُ ] (ع اِ) مرغزارها. (منتهی الارب ). ج ِ بثنه .
-
جستوجو در متن
-
تبع
لغتنامه دهخدا
تبع. [ ت ُ ب َ ] (ع ص ) کسی که در سخن دو لفظ پی یکدیگر آورد چون حسن بسن و قبیح شقیح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طالب بن نعمه . متوفی به سال 730 هَ . ق . بسن صدواندسالگی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد مکنی به ابوالعنایات . شاعر نابلسی نزیل دمشق از بلغای عهد خود. و وفات او به سال 1014 هَ . ق . بسن هشتادسالگی بوده است .
-
بسل
لغتنامه دهخدا
بسل . [ ب َ س َ / ب َ ] (اِخ ) یکی ازوادیهای طائف است و آن را بسن هم ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ). و رجوع به ص 182 ج 1 همین کتاب شود.
-
ارمانگارد
لغتنامه دهخدا
ارمانگارد. [ اِ ] (اِخ ) ملکه ٔ پرُوانس ، متولده در 855 م . و متوفاة در پلِزانس به سال 890 م . وی دختر امپراطور لوئی دوم بودو به سال 877 با دوک بُسُن دوک ِ لمباردی ازدواج کردو جنگی بین لوئی و کارلُمان با بسن درگرفت و بسن بگریخت . ارمانگارد در وین محص...
-
آفت رسیده
لغتنامه دهخدا
آفت رسیده . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت زده . مَؤوف . آکفت دیده .- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده . آفت زده .
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) ابن عمربن عبید کاتب مصری ، مکنی به ابوالنعمان . از ابواحمدبن الناصح روایت کند. او در ذی قعده ٔ 427 هَ . ق . بسن 85سالگی درگذشت . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 171).
-
دخترینه
لغتنامه دهخدا
دخترینه . [ دُ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) از جنس دختر. نوع دختر. از دختر. منسوب به دختر. (یادداشت مؤلف ). مقابل پسرینه . || دختر جوان بسن بلوغ رسیده که قابل شوهر دادن باشد.