کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسغده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسغده
لغتنامه دهخدا
بسغده . [ ب َ س َ / س ُ دَ/ دِ ] (ن مف ) پسغده . آسغده . آماده و ساخته و مهیا. (برهان ). آماده و مهیا. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ساخته و آماده . بسغدیدن مصدر آن و آسغده نیز گویند. (رشیدی ). سازواری . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید...
-
جستوجو در متن
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته . آماده . سیجیده . بسیجیده : همی بایدْت رفت و راه دور است بسغده دار یکسر شغلها را. رودکی .نشاید درون نابسغده شدن نباید که نَتْوانْش بازآمدن . ابوشکور.که من مقدمه ٔ خویش را فرستادم بدانکه آمدنم را بسغده باشد کار. ...
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س ُ دَ ] (مص ) (از: آ، نا + سغدن ، سختن ) نیمه سوختن . رجوع به آسغده و بسغده و بسغدن شود.
-
بسغدن
لغتنامه دهخدا
بسغدن .[ ب ِ س ُ / س َ دَ ] (مص ) آسغدن . ساختن . بسیجیدن . ساختن سازگاری را. تهیه و رجوع به آسغدن و بسغده شود.
-
بشغره
لغتنامه دهخدا
بشغره . [ ب َ غ َ رَ / رِ ] (اِ) ساخته و پرداخته شده را گویند. (برهان ). ساخته شده بود. (جهانگیری ). در برهان ساخته و پرداخته شده را گویند و این مصحف همان لغت است که بسغده گفته بود سین آن شین شده و دال راء گردیده در اینصورت اعتماد بر تصحیفات و تبدیلا...
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س َ دَ ] (مص )(از: آ، نا + سغدن ، سختن یعنی سنجیدن ) ناسختن . ناسنجیدن . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
-
آسغدن
لغتنامه دهخدا
آسغدن . [ س َ دَ ] (مص ) ساختن . آمادن . سیجیدن . بسیجیدن . || گرد آوردن . فراهم کردن .ریشه ٔ این کلمه اگر ساختن باشد سین بفتح است و اگر سیجیدن باشد سین مکسور است ، و تمیز آن برای من میسر نیست . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
-
غوژه
لغتنامه دهخدا
غوژه . [ژَ / ژِ ] (اِ) بمعنی غوزه ٔ پنبه . (از برهان قاطع) (شمس فخری ). رجوع به غوزه شود. || غنچه . (فرهنگ جهانگیری ). غنچه ٔ گل . (برهان قاطع). در «فرهنگ » بمعنی غنچه آمده است . (از فرهنگ رشیدی ). صاحب انجمن آرا ذیل ماده ٔ «بسغده » بر جهانگیری (که ب...
-
آماده
لغتنامه دهخدا
آماده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) حاضر. مستعد. مُعدّ. مهیا. مُشمر. عتید. (دهار). مُمهّد. موجود. ساخته .آراسته . بسیجیده . فراهم کرده . برساخته . حاضر. شکرده .سیجیده . (فرهنگ اسدی ). بسغده . آسغده . سغده . (اوبهی ). چیره . بسامان . ساخته و پرداخته . تی...
-
بسیجیده
لغتنامه دهخدا
بسیجیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف ) بسیچیده . سامان و کارسازی کرده شده و ساخته و آماده گردیده . (برهان ). مهیا شده . (ناظم الاطباء). ساخته . (شرفنامه ٔ منیری ). بسغده . (صحاح الفرس ). بمعنی ساخته و آماده بود هرچه باشد از شغلها و کارها. (اوبهی ). ساز کا...
-
ساخته
لغتنامه دهخدا
ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده : همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «...
-
آراسته
لغتنامه دهخدا
آراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آموده . موده . پدرام . مزیّن . مجمل . مُحلی . حالی . حالیه . مُطرّز. مزخرف . بغازه و گلگونه کرده : گر زآنکه به پیراسته ٔ شهر برآئی پیراسته آراسته گردد ز رخانت . ابوشعیب .و بهر پانزده روزی اندر وی [ اندرپریم قصبه ٔ قارن ...
-
دور
لغتنامه دهخدا
دور. (ص ) بعید. (ترجمان القرآن ). چیزی که فاصله ٔ زیادی داشته باشد. ضد نزدیک . (ناظم الاطباء). آنچه که از ما فاصله ٔ (زمانی یا مکانی ) دارد. چیزی که نزدیک به ما نیست . نقیض نزدیک . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). بافاصله . مقابل نزدیک . مقابل قریب ....
-
داشتن
لغتنامه دهخدا
داشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلانی زور دارد و یا ملک دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید: فلانی فلانی را دوست میدارد : از...