کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسرای دیگر رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسرای دیگر رفتن
لغتنامه دهخدا
بسرای دیگر رفتن . [ ب ِ س َ ی ِ گ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن باشد. رجوع به مردن و سرای شود.
-
جستوجو در متن
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن یحیی . مؤلف تاریخ سیستان آرد: ((پس چون بزرگی یعقوب پیدا گشتن گرفت و ایزد تعالی فتحها همی کرد، ازهر را بر خوارج دوستی بوده بود. قصه ٔ ازهر: ازهربن یحیی بن زهیربن فرقدبن سلیمان بن ماهان بن کیخسروبن اردشیربن قبادبن خسرو ابرب...
-
سپنج
لغتنامه دهخدا
سپنج . [ س ِ پ َ ] (اِ) مهمان . (برهان ) : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز ما نبینی تو رنج . فردوسی . || عاریت . (برهان ) : نخواهم که باشد مرا بوم و گنج زمان و زمین از تو دارم سپنج . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 617). || کنایه از دنیا. (آنندراج )....
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ینالتگین . وی از سالاران دوره ٔ غزنوی است . نخست خازن سلطان محمود و در همه سفرهای این پادشاه با او بود و خدمتهای نیکو کرد سپس در زمان سلطان مسعود در دوم شعبان سنه ٔ 422 هَ . ق . خلعت سالاری هندوستان پوشید و خواجه احمد حسن میمن...
-
اریارق
لغتنامه دهخدا
اریارق . [ ] (اِخ ) حاجب سالار هندوستان در زمان محمود غزنوی که مسعود در آغاز سلطنت وی را مثال داد تاببلخ رود. در همان اوان از هراة نامه ٔ توقیعی رفته بود با کسان خواجه بوسهل زوزنی تا خواجه احمدحسن بدرگاه آید و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بود...
-
بازایستادن
لغتنامه دهخدا
بازایستادن . [دَ ] (مص مرکب ) ایستادن . متوقف بودن . فروایستادن . در مقابل نشستن : گفت ناچار اینجا شحنه ای باید گماشت ، کدام کس را گماریم ... که هر کس که [ در اینجا ] بازایستد بکراهیت بازایستد. (تاریخ بیهقی ). - بازایستادن از ؛ توقف کردن . دست کشیدن ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالصمد الشیرازی ، مکنی به ابونصر. در تاریخ بیهقی نام وی در چند جا با لقب خواجه و خواجه ٔ بزرگ و خواجه عمید آمده است . وی از بزرگان و محتشمان دوره ٔ غزنوی است و شعرای بزرگ این دوران او را مدیح گفته اند و از آن جمله...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) منصوربن ابی الحسین محمدبن ابی منصور کثیربن احمد. مولد او هرات و جد وی احمد از مردم قاین است و ظاهراً ابی الحسین کثیر پدر ابوالقاسم وزیر سامانیان بود و اصمعی شاعر در مدح او گوید:صدرالوزارة انت غیر کثیرلأبی الحسین م...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (ص نسبی ) منسوب به پیش . سابق . قبلی . اقدم . مقدم . سالف . سلف . قدیم . متقدم . گذشته : و چنین گویند که بشریعت توریة اندر و بدان شریعتهای پیشین ، نماز دیگر فریضه تر بودی و گرامی تر... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).ز شاهان پیشین همی بگذردنفس داستان ر...
-
ذوالیمینین
لغتنامه دهخدا
ذوالیمینین . [ ذُل ْ ی َ ن َ ] (اِخ ) لقبی است که مأمون بطاهر داد، از آن روی که در جنگ با علی بن عیسی شمشیر به هر دو دست بگرفت و بزد بر سر و خودش و سر بدونیم کرد. و محمدبن جریر طبری رحمة اﷲ علیه ایدون گوید... مأمون نامه کرد بتازی و بخط خویش توقیع ز...
-
گبر
لغتنامه دهخدا
گبر. [ گ َ ] (ص ، اِ) مغ.(جهانگیری ). آتش پرست . (برهان ) (انجمن آرا). مجوس . زرتشتی به دین : هربذ، مجاور آتش کده و قاضی گبران . (منتهی الارب ). بعقیده ٔ پورداود گبر از لغت آرامی هم ریشه ٔ «کافر» عربی مشتق است و امروزه در ترکیه (گور) گویندو آن اصلاً ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حنبل . عطار در تذکرةالاولیاء آرد: آن امام دین سنت آن مقتدای مذهب و ملت آن جهان درایت و عمل آن مکان کفایت بی بدل آن صاحب تبع زمانه آن صاحب ورع یگانه آن سنی ٔ آخر و اول امام بحق احمد حنبل رضی اﷲ عنه . شیخ سنت و جماعت بودو امام د...
-
ابناء
لغتنامه دهخدا
ابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذ...