کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسراق
لغتنامه دهخدا
بسراق . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) یاقوت زرد که در هند پکهراج گویند. (غیاث ). یاقوت زرد و این ظاهراً هندی معرب است و اصلش پُکهراج و پُکهراک است . (از آنندراج ). زبرجد. (ناظم الاطباء) : زردگوشی است آنکه از بن گوش کرده بسراق زار پیکو را .باقر کاشی (از آنندراج...
-
جستوجو در متن
-
زبرجد
لغتنامه دهخدا
زبرجد. [ زَ ب َ ج َ ] (اِ) نوعی زمرد باشد و آن از جمله ٔ جواهرات و طبیعتش سرد و خشک است در دوم .(برهان قاطع). سنگی است گرانبها. فارسی آن نیز زبرجد است . (از تفسیر الالفاظ الدخیله فی اللغة العربیه ).زبرجد کلمه ای است سامی مشتق از زبرج یا زبرقه و آن سن...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...