کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسته زبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسته زبان
لغتنامه دهخدا
بسته زبان . [ ب َ ت َ / ت ِ زَ ] (ص مرکب ) آنکه بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج ). عَقِد؛ زبان بسته . (منتهی الارب ). عاری از گویایی . دم فروبسته . لال : شهبازم ارچه بسته زبانم به گاه صیدگرد از هزار بلبل گویا برآورم . خاقانی .در فرقت تو بسته زبان می...
-
واژههای مشابه
-
غاربن بسته
لغتنامه دهخدا
غاربن بسته . [ رِ بُم ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غاری که راه خارج شدن ندارد : غاربن بسته بود و کس نه پدیدعنکبوتان بسی مگس نه پدید.نظامی .
-
کج بسته
لغتنامه دهخدا
کج بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) استخوان شکسته ای که آن را بد و ناراست بسته باشند. (ناظم الاطباء).
-
کبره بسته
لغتنامه دهخدا
کبره بسته . [ ک َ ب َ رَ / رِ ب َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) پینه بسته . (فرهنگ فارسی معین ) : پسرکی ده یازده ساله ، ریزنقش ، با موهای وزکرده و دستهای کبره بسته و لباسهای پاره پاره و کثیف حاضر شد. (شوهر آهو خانم ، ص 24 از فرهنگ فارسی معین ).
-
کلون بسته
لغتنامه دهخدا
کلون بسته . [ ک ُ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) یکی از قله های رشته ٔ اصلی جبال البرز است و 4200 متر ازسطح دریا ارتفاع دارد. این قله مربوط به کوههای موسوم به لار است که تا قله ٔ دماوند پیش می رود. دره ٔ نور(از شعب رودخانه ٔ هراز) این کوهها را از کوههای شمال...
-
کت بسته
لغتنامه دهخدا
کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). کتیف . (یادداشت مؤلف ) : دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شدمایه ٔ رنج تو و محنت ما خواهد شد.ایرج .
-
کتم بسته
لغتنامه دهخدا
کتم بسته . [ ک ُ ت ُ ب َ ت َ ] (اِخ ) کوهی است از سلسله ٔ کوههای البرز که یکی از شعب رودخانه ٔ لار از آن سرچشمه گیرد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 67).
-
گره بسته
لغتنامه دهخدا
گره بسته . [ گ ِ رِه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) فلرز. فلرزنگ . دستمال بسته . پارچه ٔ قماش گره کرده محتوی چیزی . چیزی در دستارچه مانندی بسته . کهنه ای در میان چیزی که چهارگوش آن را بهم گره زنند.
-
گره بسته
لغتنامه دهخدا
گره بسته . [ گ ِ رِه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده شده . معقد : بسی نکته های گره بسته گفت که آن در ناسفته را کس نسفت .نظامی .
-
نعل بسته
لغتنامه دهخدا
نعل بسته . [ ن َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعل زده .(برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اسپ ساخته و آراسته و مهیای سواری . مکمل یراق . رجوع به نعل زده شود.
-
زنگ بسته
لغتنامه دهخدا
زنگ بسته . [ زَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تیغ و آئینه و امثال آن که موریانه خورده باشد. (آنندراج ). پوشیده شده از زنگ و زنگ زده . (از ناظم الاطباء) : لعل لبش ز سبزه ٔ خط دلنواز شدزین قفل زنگ بسته در عیش باز شد.صائب (از آنندراج ).
-
یخ بسته
لغتنامه دهخدا
یخ بسته . [ ی َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسرده . فسرده . یخ کرده . (یادداشت مؤلف ). منجمدشده و مانند یخ فسرده شده . (ناظم الاطباء) : رهی دراز در او جای جای یخ بسته در این دو خاک به کردار راه کاهکشان . مسعودسعد.در صبوحش که خون رز ریزدز آب ِ یخ ب...
-
پینه بسته
لغتنامه دهخدا
پینه بسته . [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کبره بسته . شوغ بسته . ایجاد پینه شده . || نرم ظاهر سخت باطن . (آنندراج ) : دلهای پینه بسته ٔ ابنای روزگاراز ناخن پلنگ کند جوی خون روان .صائب .
-
دست بسته
لغتنامه دهخدا
دست بسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) کسی که دستهایش را بسته باشند. کسی که دستانش مقید باشد. مقید. بندکرده . بسته دست . دست به زنجیر بسته . (ناظم الاطباء). مقابل دست باز : سعدی چو پای بند شدی بار غم بکش عیار دست بسته نباشد مگر حمول . سعدی .- دس...