کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستانکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بستان کاری
لغتنامه دهخدا
بستان کاری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل بُستان کار و باغبان . || صیفی کاری .
-
بستان کاری
لغتنامه دهخدا
بستان کاری .[ ب ِ ] (حامص مرکب ) طلبکاری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
بستان کار
لغتنامه دهخدا
بستان کار. [ ب ِ ](نف مرکب ) داین . (واژه های نو فرهنگستان ایران ). طلبکار مقابل بدهکار و مدیون و مقروض . (دزی ج 1 ص 83).- بستانکار با وثیقه ؛ بستانکاری که طلبش بوسیله ٔ وثیقه تضمین شده باشد. (فرهنگ فارسی معین ).- بستانکار عادی ؛ بستانکاری که وثیقه ...
-
صورت حساب
لغتنامه دهخدا
صورت حساب . [ رَ ت ِ ح ِ / رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده . سیاهه .
-
کاری
لغتنامه دهخدا
کاری . (ص نسبی ) شخصی که از او کارها آید. (برهان ). فعال . مفید. کارکن . شدیدالعمل . عامل . فاعل . فاعله . زرنگ . آنکه بسیار کار کند. مرد کاری . گاو کاری : گر تو خواهی که بفلخند ترا پنبه همی من بیایم که یکی فلخم دارم کاری . حکاک .بکار اندرون کاری ِ پ...