کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستام
لغتنامه دهخدا
بستام . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد در 28 هزارگزی خاور مهاباد و 13 هزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب واقع است منطقه ای است کوهستانی ، معتدل با 82 تن سکنه .آبش از چشمه و محصولش ، غلات ، توتون ، حبوب و شغل مرد...
-
بستام
لغتنامه دهخدا
بستام . [ ب ُ ] (اِ) نام درخت افرا در طوالش . رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 206 شود.
-
بستام
لغتنامه دهخدا
بستام .[ ب ِ ] (اِ) جوهری باشد سرخ رنگ و به عربی مرجان خوانند. (برهان ). مرجان . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 206). بسد. (جهانگیری ). صاحب انجمن آرا آرد: در برهان گوید جوهریست سرخ رنگ که به عربی مرجان گویند و این لغت را از جهانگیری نقل کرده و صاحب ج...
-
واژههای همآوا
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) (جامع...) مؤلف مرآت البلدان آرد: مسجدیست قدیمی و در گنبد شبستان مسجد تاریخی است که از آن چنین مفهوم میشود که در عهد شاه خدابنده این مسجد را مرمت و تعمیر کرده اند. تاریخ تعمیر هفتصد و هفت هجری است . رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 9...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) (دروازه ٔ...) یکی از پنج دروازه ٔ شهر استرآباد که در مشرق شهر قراردارد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینوچ 1336 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 104 شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ابن قیس (مقتول بحدود 10 هَ . ق . / 612 م .) ابوصهبا بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بکری بزرگ شیبان و از مشهورترین سوارکاران عرب در جاهلیت بود چنانکه به سوارکاری وی مثل میزدند. او اسلام را درک کرد ولی اسلام نیاورد و عاصم بن خلیفه ...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ابن الجایتو. یکی از چهار پسر اولجایتو و در سن دوازده سالگی در موضع چمخال نزدیک بیستون در راه بغداد درگذشت . رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 27 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 70 شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن بسطام . رجوع به بسطام (پدر) شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای از دهستان خورخورده بخش دیواندره شهرستان سنندج که در 70 هزارگزی باختر دیوان دره و 10هزارگزی مرز ایران و عراق در پیشرفتگی دره شیلر واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، کوهستانی سردسیر با 180 تن سکنه . آب از چشمه و محصول آنجا غلات ، ارزن و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی در 6 هزارگزی باختر قره ضیاءالدین و 2 هزارگزی باختر شوسه ٔ خوی به قره ضیاءالدین دره و کنار آقاچای قرار دارد. هوایش معتدل با 428 تن سکنه . آب از آغ چای . محصول آنجا غلات ، ح...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) رجوع به طاق بستان و مجمل التواریخ و القصص ص 79 شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) شوذب . رجوع به بسطام شکری شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از عشیره ٔ حسنوند ایل کرد پشتکوه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 63).