کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسبب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسبب
لغتنامه دهخدا
بسبب . [ ب ِ س َ ب َ ] (حرف اضافه مرکب ) بجهت و بدلیل . (ناظم الاطباء). و رجوع به سبب شود.
-
جستوجو در متن
-
مستهاض
لغتنامه دهخدا
مستهاض . [م ُ ت َ ] (ع ص ) حیوانی که استخوان او شکسته باشد و پیش از بهبود کامل بسبب گذاشتن بار بر آن یا بسبب راندن آن ، دیگر بار بشکند. || بیمار که بهبودیافته باشد ولی بسبب اقدام به کاری یا خوردن طعام یا نوشیدنی ، دیگر بار مریض شود. (از اقرب الموارد)...
-
عرج
لغتنامه دهخدا
عرج . [ ع َ رَ ] (ع اِ) نهر. || وادی بسبب انعراج آن . || (اِمص ) بلندی پا ولنگی آن . بلندی پا نسبت به پای دیگر، یا بسبب برخورد چیزی با آن ، جمع کردن آن را. (از اقرب الموارد).
-
دغاصی
لغتنامه دهخدا
دغاصی . [ دَ صا ] (ع ص ) نعت است از دغص . (منتهی الارب ). شتران که گلوگرفته باشند بسبب بسیار خوردن گیاه «صلیان ». (آنندراج ). شترانی که بسبب فراوان خوردن گیاه صلیان دچار «دغص » شده باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به دغص شود.
-
غنوص
لغتنامه دهخدا
غنوص . [ غ ُ ] (ع مص ) تنگی سینه بسبب غم و اندوه . ضیق صدر. غَنَص . (اقرب الموارد).
-
تافته دلی
لغتنامه دهخدا
تافته دلی . [ ت َ / ت ِ دِ ] (حامص مرکب ) دل آزردگی . برافروختگی بسبب قهر و غضب . رجوع به تافته شود.
-
رایشستاین
لغتنامه دهخدا
رایشستاین . (اِخ ) شیمیدان سوئیسی که در سال 1950 م . بسبب تحقیق درباره کورتیزن بدریافت جایزه ٔ نوبل نایل آمد. (از اعلام المنجد).
-
رباحی
لغتنامه دهخدا
رباحی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن سعد. نحوی و لغوی و شاعر که بسبب انتساب به شهرحیان ، حیانی نیز گفته شده است . (از معجم البلدان ).
-
ردیم
لغتنامه دهخدا
ردیم . [ رَ ](اِخ ) نام دلاوری است و بسبب بزرگی خلقت این نام گرفته است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ژوهیدن
لغتنامه دهخدا
ژوهیدن . [ دَ ] (مص ) چکیدن آب باشد از سقف خانه بسبب باران باریدن . (برهان ). چکه کردن طاق از باران .
-
سرما زدن
لغتنامه دهخدا
سرما زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به عضوی یا میوه ای آفت رسیدن بسبب سرمای سخت . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
سوگل
لغتنامه دهخدا
سوگل . [ گ َ ] (اِ) زردی باشد که بسبب آفتی در کشت زار افتد. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به سوکک شود.
-
سولک
لغتنامه دهخدا
سولک . [ ل َ ] (اِ) زردی که بسبب آفتی بر غله زار افتد. (برهان ) (آنندراج ). سوگل . (جهانگیری ). رجوع به سوکل و سوگل شود.
-
شجانیده
لغتنامه دهخدا
شجانیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از مصدر شجانیدن . کسی و چیزی را گویند که بسبب سرمای سخت از جای خود و از حال خود گشته باشد. (برهان ).