کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسامانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سازمندی
لغتنامه دهخدا
سازمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) سازمند بودن . ساختگی . آراستگی . بسامانی . || عدت . تجهیز. ساز و برگ داشتن : بدین سازمندی جهانگیرشاه برافروخت رایت ز ماهی به ماه .نظامی .
-
منظمی
لغتنامه دهخدا
منظمی . [ م ُ ن َظْ ظَ ](حامص ) منظم بودن . مرتب بودن . بسامانی : چون غرفات هشت خلد، نه درت از مرتبی چون طبقات نه فلک ، شش سویت از منظمی .(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 132).
-
رشاد
لغتنامه دهخدا
رشاد. [ رَ ] (ع اِمص ) راستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اهتداء. (اقرب الموارد) : جمعی از سادات را که پای از دایره ٔ رشاد و اقتصاد بیرون نهاده به انواع اغدار و انذار به جاده ٔ مستقیم آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 437). از سداد سیرت ورش...
-
انتظام
لغتنامه دهخدا
انتظام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درکشیده و راست گردیدن مروارید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در رشته فراهم آمدن و اتساق مروارید. (از اقرب الموارد). در رشته کشیدن مروارید. (فرهنگ فارسی معین ). در رشته کشیده شدن چیزی بترتیب نیکو. (آنندراج ). بهم بازدوختن ...
-
خذابود فامی
لغتنامه دهخدا
خذابود فامی . [ خ ُ ی ی ] (اِخ ) نام یکی از برکشیدگان فضل بن سهل است . حسن بن محمد که از خویشان فضل بن سهل است از قول عبداﷲبن بشر نقل می کند که او گفت : چون فضل از سیب به مدینةالسلام آمد، در منزل فامی نامی منزل گزید بنام «خذابود». این مرد خود و فرزند...
-
رشد
لغتنامه دهخدا
رشد. [ رُ ] (ع مص ) به راه شدن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ). هدایت شدن . (از اقرب الموارد). راه راست یافتن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). راه راست گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) ...
-
آرایش
لغتنامه دهخدا
آرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تزیین . تزین . تحلی . تقین . پیرایه : خرد گیر کآرایش کارتست نگهدار گفتار و کردار تست هم آرای...
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص َ ] (ع اِمص ) نیکی . ضد فساد که تباهی باشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). ضد فساد. (مهذب الاسماء). عَبش . عَبَش . (منتهی الارب ). مصلحت . بسامانی : خداوند داند که مرا در چنین کارها غرضی نیست جز صلاح هر دو جانب نگاه داشتن . (تاریخ بیهقی چ ...
-
سامان
لغتنامه دهخدا
سامان . (اِ) پهلوی سامان ، ارمنی سَهْمَن از شکل قدیمی پهلوی ساهمان ؟ اشتقاق آن از ریشه ٔ سانسکریت سد (بمعنی اعتناکردن ، نزول ) قطعی نیست : بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با نهادو سامان بود. کسائی (از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ).ترتیب و اس...