کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بساتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بساتین
لغتنامه دهخدا
بساتین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر که در 54 هزارگزی شمال خاوری شادگان ، و 3 هزارگزی شمال رودخانه ٔ جراحی در دشت واقع است . منطقه ای است گرمسیر با 100 تن سکنه . آبش از رودخانه ٔ جراحی و محصولش غلات و شغل مردمش زر...
-
بساتین
لغتنامه دهخدا
بساتین . [ ب َ ] (اِخ ) سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسه ٔ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است . هوایش گرم با 112 تن سک...
-
بساتین
لغتنامه دهخدا
بساتین . [ ب َ] (اِ) ج ِ بستان . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). ج ِ بستان بمعنی باغ . (دِمزن ). ج ِ لفظ بستان .باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است . (فرهنگ نظام ) : تاچون ز در باغ درآید مه نیسان از دی...
-
جستوجو در متن
-
دروت سربام
لغتنامه دهخدا
دروت سربام . [ دَرْ وَ س َ رَ ] (اِخ ) قریه ای است پر از بساتین و نخل ، در صعید مصر. (از معجم البلدان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حدادی ، مکنی به ابونصر. او راست : بساتین المذکرین و ریاحین المتذکرین .
-
حسبان
لغتنامه دهخدا
حسبان . [ ح ِ ] (اِخ ) بلده ای است کوچک به دمشق مشتمل بر بساتین و ریاضها و زراعتها و آن قصبه ٔ بلقاست . ناحیتی به فلسطین . (دمشقی ).
-
لؤلؤافشانی
لغتنامه دهخدا
لؤلؤافشانی . [ ل ُءْ ل ُءْ اَ ] (حامص مرکب ) عمل لؤلؤافشان : ابر نایافته از کف جوادش تعلیم لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند.سوزنی .
-
حرستا
لغتنامه دهخدا
حرستا. [ ح َ رَ ] (اِخ ) قریه ای آبادان و بزرگ میان بساتین دمشق بطریق حمص . و فاصله ٔ آن از دمشق بیش از فرسنگی باشد. (معجم البلدان ). و آنرا حرستی نیز نویسند.
-
نغمه سنج
لغتنامه دهخدا
نغمه سنج . [ ن َ م َ / م ِ س َ ](نف مرکب ) نغمه سرا : نخلبندان حدایق اخبارو نغمه سنجان بساتین اسحار. (حبیب السیر ج 3 ص 2).
-
جوشک
لغتنامه دهخدا
جوشک . [ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) از حومه ٔ شیراز دو فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب شهر شیراز است . بساتین مسجد بردی و زراعتهای حوالی شهر از این چشمه سیراب میشود. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
باغات
لغتنامه دهخدا
باغات . (اِ) ج ِ باغ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : [ قزوین ] باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود. (سفرنامه ٔ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 4). از این شطالعرب دو جوی عظیم بر گرفته اند... و از این نهرها جویهای بیحد برگرفته ا...
-
گود قلات
لغتنامه دهخدا
گود قلات . [ ] (اِخ ) (کوه ...) کوه بزرگی است به مسافت کمی جنوبی قصبه ٔ اصطهبانات و شمالی قریه ٔ ششده بلوک فسا. برفش از سال به سالی بماند و در جانب جنوبی و شمالی این کوه بساتین انگور و انجیر دیمی فراوان است . (فارسنامه ٔ ناصری گفت-ار2 ص 338).
-
کشتخوان
لغتنامه دهخدا
کشتخوان . [ ک ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای کشت . محل کشت : دردو فرسنگی شهر دهی از نو احداث کرده و بیوتات و بساتین و کشتخوان بساخت و قنات جاری کرده و آن را ایران آباد نام نهاد. (تاریخ یزد). آب مدوار که به طرف مهریجرد است به سعی او از کوه به کشتخوان جار...
-
متنزه
لغتنامه دهخدا
متنزه . [ م ُ ت َ ن َزْ زَه ْ ] (ع اِ) جای مطبوع و دلگشا و زیبا. (از فرهنگ جانسون ). جای خوش نما و خوش آیند و دلپذیر و تفرجگاه . (ناظم الاطباء) . نزهت جای . ج ، متنزهات . (مهذب الاسماء).نزهت گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موضعی به غایت نزه و خرم...