کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزیدن
لغتنامه دهخدا
بزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) وزیدن . (برهان ) (فرهنگ شعوری ) (آنندراج ) : ای نقش مهر برهمه دلها نشسته ای وی باد لطف بر همه تنها بزیده ای . اثیرالدین اخسیکتی .هود هدی توئی و من از تو چو صرصری بر عادیان جهل بعادت بزیده ام . خاقانی .|| زدن پنبه و غیره . (یا...
-
جستوجو در متن
-
بزیدنی
لغتنامه دهخدا
بزیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) شایسته ٔ بزیدن . رجوع به بزیدن شود.
-
بزا
لغتنامه دهخدا
بزا. [ ب َ ] (نف ) وزا.(یادداشت بخط دهخدا). رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
-
بزش
لغتنامه دهخدا
بزش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) عمل بزیدن . وزش . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزنده
لغتنامه دهخدا
بزنده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (نف ) وزنده . رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
-
بزندگی
لغتنامه دهخدا
بزندگی . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (حامص )حالت و چگونگی بزنده . رجوع به بزنده و بزیدن شود.
-
بزیده
لغتنامه دهخدا
بزیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) وزیده . (فرهنگ شعوری ). و رجوع به بزیدن شود.
-
اختراق
لغتنامه دهخدا
اختراق . [ اِ ت ِ] (ع مص ) گذشتن . رفتن . || گذشتن باد. || سخت وزیدن باد. بزودی بزیدن باد. (تاج المصادر بیهقی ). بزودی جستن باد. (زوزنی ). || اختراق کذب ؛ بربافتن دروغ را. دروغ گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || دریده شدن و خرقه دوختن .
-
بزین
لغتنامه دهخدا
بزین . [ ب َ ] (ص ) وزنده . (ناظم الاطباء). بزنده . (انجمن آرای ناصری )(آنندراج ) (برهان ). بزان . بزانه . بمعنی وزان . (فرهنگ شعوری ). و رجوع به بزیدن و وزیدن شود : با ایاز آن زمان چنین فرمودکه سخن بیش از این ندارد سودزین غلامان ما یکی بگزین که زود ...
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب َ ] (اِ) رسم . آئین . قاعده . قانون . طرز. روش . (برهان ). رشیدی گفته معنی آئین و روش را از بَزّ که بمعنی قماش و عربی است گرفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : حجره زینسان و ناز زین کردارشغل زین طرز و حرفتی زین بز. سوزنی . || (فعل امر) ...
-
مصعبی
لغتنامه دهخدا
مصعبی . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالطیب محمدبن حاتم . به گفته ٔ تاریخ بیهقی صاحب دیوان رسالت نصربن احمد سامانی و یگانه ٔ روزگار بوده است در همه ٔ ادوات فضل . و به قول ثعالبی در «یتیمةالدهر» وزارت این پادشاه داشته و در همه ٔ کارهای معاشرت و ندیمی و اسباب ...
-
بزان
لغتنامه دهخدا
بزان . [ ب َ ] (نف ، ق ) صفت بیان حالت از بزیدن . در حال وزیدن . بزنده . وزنده ، چه در فارسی باء و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). بزانه . بزین . (آنندراج ). (انجمن آرای ناصری ). جهنده . (برهان ) (ناظم ...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...