کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزهکار بزهکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اثیم
لغتنامه دهخدا
اثیم . [ اَ ] (اِخ ) لقب یزدجردبن بهرام نزد عرب . بزهکار.
-
شزو
لغتنامه دهخدا
شزو. [ ش ُ ] (ص ) به لغت زند، گناهکار و بزهکار و عاصی . (ناظم الاطباء).
-
آثم
لغتنامه دهخدا
آثم . [ ث ِ ] (ع ص ) بزهمند. بزهکار. (مهذب الاسماء). گناهکار. مجرم . مذنب . عاصی . ج ، آثمین ، آثمون .
-
موزور
لغتنامه دهخدا
موزور. [ م َ ] (ع ص ) بزه مند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزه مند و گناهکار. (ناظم الاطباء). بزهکار. مرتکب اثم . (از اقرب الموارد). اثیم .
-
حقلد
لغتنامه دهخدا
حقلد. [ ح َ ق َل ْ ل َ ] (ع ص ) بخیل . || تنگخوی . ضعیف و سخت سست . (از اقرب الموارد). || آثم . بزهکار. (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || (اِ) کینه . عداوت . (منتهی الارب ).
-
اثیم
لغتنامه دهخدا
اثیم . [ اَ ] (ع ص ) گناهکار. (منتهی الارب ). تبه کار. بزهکار. بزه مند. بزه گر. مذنب . مجرم . عاصی . (منتهی الارب ). || دروغگوی . دروغزن . (مهذب الاسماء). || طعام الاثیم . رجوع به طعام ... شود.
-
جرمناک
لغتنامه دهخدا
جرمناک . [ ج ُ ] (ص مرکب ) گنه کار. بزهکار مجرم : جرمناک است ملامت نکنیدش که کریم بر گنه کار نگیرد که ز در بازآمد.سعدی .
-
تأثم
لغتنامه دهخدا
تأثم . [ ت َ ءَث ْ ث ُ ] (ع مص ) توبه کردن از گناه و بازایستادن از آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از زوزنی ): لو لم اترک الکذب تأثماً لترکته تذمماً. || بزهکار دیدن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از...
-
مذنب
لغتنامه دهخدا
مذنب . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) گنه کار. (منتهی الارب ). گناه کننده . (آنندراج ). گناهکار. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). خطاکار. (ناظم الاطباء). که مرتکب گناه شود. (از متن اللغة). که صاحب گناه گردد. (متن اللغة) (از اقرب الموارد). بزهکار. مجرم اثیم . تبه ک...
-
باگناه
لغتنامه دهخدا
باگناه . [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: با+ گناه ) مجرم . مقصر. تقصیرکار. بزهکار : بجان شرمگین نزد شاه آمدندجگرخسته و باگناه آمدند. فردوسی .تویی باژخواه و منم باگناه نخواهم که خوانی مرا نیز شاه . فردوسی .و رجوع به گناه شود.
-
مأثوم
لغتنامه دهخدا
مأثوم . [ م َءْ ] (ع ص ) گناهکار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گناهکار شمرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزهکار. مقابل معصوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس اگر شیعه از برای آنکه محمد و علی و... را دوستر دارند و به متابعت سنت نام ایش...
-
خطاکار
لغتنامه دهخدا
خطاکار. [ خ َ ] (ص مرکب ) اشتباه کننده . سهوکننده . || گنه کار. بزهکار. عاصی . (ناظم الاطباء). خاطی . مجرم . (یادداشت بخط مؤلف ) : بگفت ای نگون بخت بدبخت زن خطاکار ناپاک ناپاک تن . ؟ (قصص الانبیاء جویری ص 77).من با تو چونیستم خطاکارخود را بخطا کنم گ...
-
مجترم
لغتنامه دهخدا
مجترم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) گناه کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). گناهکار و بزهکار و مجرم . (ناظم الاطباء). || بار خرما برنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که می برد بار خرمابن را. (ناظم الاطباء). کسی که...
-
مددکار
لغتنامه دهخدا
مددکار. [ م َ دَدْ ] (ص مرکب ) یاریگر. ظهیر. حامی . دستگیر : و آنکه مددکارباشد او را در همه ٔ کارهاش . (تاریخ بیهقی ص 313).باکش ز هفت دوزخ سوزان نی زهرا چو هست یار و مددکارش . ناصرخسرو.گر او لشکر آرد به پیکار من نگهدار من بس مددکار من . نظامی .مددکار...
-
مجرم
لغتنامه دهخدا
مجرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) گناهکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنه کار. اثیم . آثم . بزهکار. بزه مند. مذنب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لایحیی . (قرآن 74/20). فدعا ربه ان هؤلاءقوم مجرم...