کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزن بکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بزن بزن
لغتنامه دهخدا
بزن بزن . [ ب ِ زَ ب ِ زَ ] (اِمص مرکب ) (از: ب + زن ...) زد و خورد. نزاع . درگیری .- بزن بزن درگرفتن ؛ نزاع درگرفتن . زدو خورد شدن .
-
گردنه ٔ بزن
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ بزن . [ گ َ دَ ن َ ی ِ ب ِ زَ ] (اِخ ) اول گردنه ٔ بزن در 261000گزی شیراز و آخر آن در 267000گزی شیراز، کنار راه جهرم و لار میان رزک و منصورآباد واقع است .
-
یکه بزن
لغتنامه دهخدا
یکه بزن . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ب ِ زَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، پهلوان و بزن بهادر. آدم دعواکن و زرنگ . (فرهنگ لغات عامیانه ). که به تنهایی از عهده برآید.
-
بزن آباد
لغتنامه دهخدا
بزن آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
بزن آباد
لغتنامه دهخدا
بزن آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قاین بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی دامنه و معتدل است و 604 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات وزعفران است . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
بزن بشکن
لغتنامه دهخدا
بزن بشکن . [ ب ِ زَ ب ِ ک َ ] (اِمص مرکب ) (از: ب +زن + ب + شکن ) عمل ساز و آواز و رقص بسیار. (یادداشت بخط دهخدا). || (ص مرکب ) زنی بسیار مایل به طرب و لهو و غناء و رقص . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزن مزن
لغتنامه دهخدا
بزن مزن . [ ب ِ زَ م َ زَ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) تلون در رأی . تناقض در فرمان و امر. (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزن و برقص
لغتنامه دهخدا
بزن و برقص . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز و پای کوبی .
-
جستوجو در متن
-
ساز و نواز
لغتنامه دهخدا
سازو نواز. [ زُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سازو سرور. ساز و نوا. بزن و بکوب . رجوع به ساز شود.
-
ساز و سرور
لغتنامه دهخدا
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
-
زیمبول و زیمبول
لغتنامه دهخدا
زیمبول و زیمبول . [ ل ُ ] (اِ صوت ) اسم صوت و کنایه از «بزن و بکوب » و سر و صدای آلات موسیقی و بزم آراستن و سماع و سرود داشتن است . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
دیمبول
لغتنامه دهخدا
دیمبول . [ ب ُ ] (اِ صوت ) دیمبل و دیمبو [ دامبول و... ] : اسم صوت است و برای بیان بزن و بکوب و ساز و آواز استعمال میشود. نیز آغاز تصنیفی قدیمی و عامیانه است : دامبول و دیمبول نقاره ... (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به دیمبل و دیمبو شود.
-
زلنگ و زولونگ
لغتنامه دهخدا
زلنگ و زولونگ .[ زَ ل َ گ ُ ] (اِ صوت ) صدای زنگ . (فرهنگ رازی ص 79).اسم صوت است و نواختن آهنگ موسیقی و شروع بزن و بکوب یا صدای زنگ چارپایان و درای اشتران را می رساند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
ساز و آواز
لغتنامه دهخدا
ساز و آواز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آواز توأم با صدای ساز. و جمعی دیگر گفته اند که ارغنون ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده است که همه یک چیز را بیکبار و بیک آهنگ با هم بخوانند و بنوازند. (برهان در ماده ٔ ارغنون ). || بزن و بکوب . ساز و ...